Tintinesque


صفحه اصلي

آرشيو

فرستادن نظرات
 

Monday, March 31, 2003

يه جورايى دارم ديگه از اين همه بحث درباره جنگ حالم به هم ميخوره ... هر جا ميرى حرف جنگه ... من خودم شديدا مخالف هستم ولى معمولا ترجيح ميدم وارد اينجور بحث ها با كسى نشم ... ولى خيلى اعصابم خورد ميشه از كسايى كه طرفدار جنگ هستند و اينور دنيا نشستن نظر ميدن و شادى ميكنن. فقط ميخوام بدونم اگه الان رو سر اونا بمب مينداختن چى ميگفتن ؟
?seriously, what would you say if your ass was being bombed now?

2:34 AM || ||

Sunday, March 30, 2003

..why'd you have to go and make things so complicated .... ?

10:20 PM || ||

Saturday, March 29, 2003

يه لوگوى كوچولو درست كرديم اگه كسى هوس كرد به ما لينك بده! اون گوشه است.

5:04 AM || ||

Friday, March 28, 2003

كدوم داستان تن تن رو از همه بيشتر دوست دارين؟

1:06 AM || ||


يه آمارگيرى مربوط به ميزان محبوبيت تن تن در آمريكاى جنوبى (مثينكه به طور كلى 41% از مردم تن تن رو ميشناسن ... درسته؟ )

12:39 AM || ||


اون اولا كه تن تن به صورت هفتگى تو اون روزنامه كه قبلا گفتم چاپ ميشد، بعد از هر ماجرا كلى تو بلژيك برنامه راه مىانداختند. مثلا بعد از تن تن در شوروى، يه مراسمى تدارك ديدند و به مردم گفتند كه تن تن فلان روز داره از شوروى برمىگرده و هر كى دوست داره تن تن رو ببينه بياد ايستگاه قطار. يه هنرپيشه اى رو هم پيدا ميكردن و مثل تن تن درستش ميكردن و در روز موعود مياوردنش ايستگاه و مردم خيلى زيادى هم براى استقبال و ديدن تن تن ميومدن ، به خصوص بچه ها كه ميخواستند قهرمانشون رو ببينند.

12:35 AM || ||

Thursday, March 27, 2003

It doesn't matter what I say
So long as I sing with inflection
That makes you feel that I'll convey
Some inner truth of vast reflection

- Hook, Blues Traveler

11:11 PM || ||


تن تن هم ميخوابه ...

11:00 PM || ||


راستش اتفاق خاصى نيفتاده و چيز جالبى هم نديدم كه بيام اينجا بنويسم ... پس فعلا همگى بريم تن تن بخونيم!

1:10 PM || ||

Wednesday, March 26, 2003

بازم سر كار و بيكاري!! مشكل من اينه كه كارايي كه بهم ميدن رو زيادي سريع انجام ميدم ... براي همين از 4-5 ساعتي كه سر كار هستم هميشه 2-3 ساعتش بيكار هستم و كاري ديگه ندارم. مگه آدم چند بار هم ميتونه بره اينجا و اينجا و اينجا رو ببينه؟يا اون چند تا وبلاگي كه هميشه ميخوني رو بخونه؟ بعدش چي؟

2:41 PM || ||

Tuesday, March 25, 2003

از سوسك متنفرى؟ پس چرا خاله سوسكه رو دوست دارى؟

8:11 PM || ||


hehe, Guess what? اشتباه نميكردم!

8:08 PM || ||


در مورد اون مطلبى كه گفتم من هيچ دخترى رو نميشناسم كه از تن تن خوشش بياد مثينكه بعضى ها شاكى شدند !! عرضم به حضور شما كه اصلا قصد جسارت نداشتم و دختران هيچ چيزشون هم كم نيست! فقط گفتم كه من شخصا دختر تن تن باز نديدم! و حالا خيلى خوشحالم كه دارم ميبينم. .

2:13 AM || ||


اون پسره "چنگ" رو يادتونه تو "گل آبى"؟ چينيه...؟ ميدونستين كه اون يه شخصيت واقعى بوده و صميمىترين دوست هرژه بوده؟ يه آدم چينى كه بيشتر اطلاعات هرژه رو وقتى كه داشت "گل آبى" رو مينوشت در اختيارش گذاشت و واقعا چشم و گوششو در رابطه با چين و مسايل سياسىاش باز كرد. ميشه گفت نقش خيلى مهمى تو رشد تن تن داشت چون "گل آبى" اولين داستان جدى و مهم تن تن بود (تا قبلش داستانهاى تن تن خيلى خام ئ بچگونه بود ... نگاه كنين به "تن تن در شوروى" يا "تن تن در كنگو"). خلاصه اين آقاى بهترين دوست هرژه برميگرده چينستان و يه هو غيبش ميزنه ... براى ساليان سال ... هرژه هم كه سخت ميخواسته از اوضاع دوستش با خبر بشه و اونو دوباره ببينه تصميم ميگيره داستان "تن تن در تبت" رو بنويسه (كه خيلى ها عقيده دارن برجسته ترين اثر هرژه هستش) كه در اون تن تن خواب ميبينه "چنگ" تو يه حادثه هواپيمايى سقوط كرده و ميره تبت دنبالش.
هرژه اميدوار بود كه با توجه به محبوبيتى كه تن تن تو دنيا داره "چنگ‌‌‌" واقعى اين داستان رو بخونه و به هرژه اطلاع بده كه كجا هست. همين اتفاق هم ميفته و اين دو دوست بعد از ساليان سال دوباره همديگه رو ملاقات ميكنن (كه بازم ميگن با توجه به اينكه جفتشون تو اين همه سال كلى تغيير كرده بودن اون ديدار به خوبى چيزى كه هرژه آرزو داشت نبود ... ولى باز هم خيلى به هرژه كمك كرد چون در اون زمان دچار مشكلات روحى زيادى بود و دايم كابوس ميديد... درست مثل كابوس هاى خود تن تن كه در واقع نمودى از احساسات خود هرژه بود...)

2:08 AM || ||


مشكلى كه من دارم اينه كه تو Internet Explorer هر وقت ميام چيزى بنويسم و پست كنم .. اگه بيشتر از دو سه پاراگراف باشه پست نميكنه و Page Not Found ميده. ولى با Netscape اينطورى نيست و مطلب هاى طولانى هم پست ميشه ولى مثينكه يونيكد رو خوب ساپورت نميكنه و براى همين وقتى يه چيزى مينويسم بعدش كه ميخوام Edit كنم نميتونم و همه چيز رو يونيكدى ميبينم ... كسى اين مشكل رو داره؟ راه حل...؟

1:44 AM || ||

Monday, March 24, 2003

خيلى خودم خوشم نمياد! ستون سمت راستى زيادى جا گرفته، ولى الان حوصله ندارم باهاش ور برم! اگه خيلى ضايه شده بگين همون قبلى رو دوباره بذارم.

11:50 PM || ||


اين بهتره يا همون قبليه؟

11:42 PM || ||


يه دستكارى جديد تو تمپليت كردم ... اميدوارم كه زيادى خرابكارى نكرده باشم !

11:33 PM || ||

Sunday, March 23, 2003

هدر يه مصاحبه كوچيك كرده با شاهرخ ، عضو گروه منحا شده "اوهام".
من يكى از طرفدارهاى سرسخت اوهام بودم و از همون اوايل كاراشونو دنبال ميكردم. به نظر من هيچكى مثل اونا نتونسته اشعار فارسى رو به اين خوبى رو موزيك راك بنشونه.
وقتى شنيدم شهرام و شاهرخ اومدن ونكوور (چند ماه پيش) خيلى خوشحال شدم. مخصوصا اينكه از مدت ها قبلش باهاشون تماس گرفته بودم و بهشون پيشنهاد كمك براى اجراى كنسرت داده بودم از طرف انجمن ايرانى داتشگاه UBC . خلاصه وقتى اومدن باهاشون تماس گرفتم و يه روز اومدن دانشگاه (به همراه زرتشت ... خداى گرافيك) و رفتيم و يه سرى از سالنهاى دانشگاه رو كه براى كنسرت مناسب بودن رو ديديم و اونا هم خيلى خوششون اومد و واقعا جدى به نظر ميرسيدن و حتى در باره تاريخ كنسرتشون هم صحبت كرديم. خلاصه قرار شد من از مسسول اون سالن وقت بگيرم كه بريم يه روز رسما بشينيم و باهاش صحبت كنيم. تو يه تماس كه با شهرام داشتم گفت كه هنوز مشغول تمرين و كار روى سىدىشون هستن و احتمالا كنسرت ممكنه به تعويق بيفته ... و يه هو بعد از يكى دو هفته شنيدم كه شهرام جمع كرده و برگشته ايران ... خيلى تعجب كردم مخصوصا چونكه خيلى از سختى ها و مشكلات كار تو ايران صحبت ميكرد.
به هر حال به نظرم خيلى حيفه كه گروه با اين خوبى از هم پاشيد ... شايد تا سالها همچين استعداد هايى دوباره دور هم جمع نشن. واقعا اميدوارم كه دوباره برگردن و بتونن كه فعاليت كنن.

7:42 PM || ||


اينم وبسايت انجمن ايرانى دانشگاهمون ...

7:28 PM || ||

Saturday, March 22, 2003

اين "به نظر من" راستى در واقع يعنى "به نظر شما" !!

10:45 PM || ||


تا چند وقت پيشا يادمه هيچكى تو ايران درباره تن تن حرف نميزد. منظورم مثلا تو روزنامه ها و اين چيزاست. انگار كه صحبت كردن درباره اش جرم بود. يادمه يكى از اولين كسايى كه سكوت رو شكست "حميدرضا صدر" تو مجله فيلم بود. اونم مثينكه از طرفداراى سرسخت تن تن بود و يادمه تا چند وقت بعدش با هم مكاتبه داشتيم، درباره تن تن و عشق ما به اون.
خوشبختانه بعدش كم كم دوباره تا حدى سكوت شكسته شد. تلويزيون كه قرار بود كارتونشو بذاره (آيا هيچوقت گذاشت؟) و دو سال پيش يه روزنامه نوجوانان شروع كرد به چاپ يكى از داستانهاى تن تن (اسم روزنامه رو يادم نمياد ... گردون ؟... شما يادتونه؟) . و بالاخره هم كه شروع به تجديد چاپ كتابهاش كردن. آيا كسى اين كتاباى جديدو خونده؟ چطورن؟ من هنوز نديدمشون ... ولى مثينكه ويسكى هاى كاپيتان هادوك رو كردن نوشابه ... واقعا چقدر حيف ...

10:44 PM || ||


يه جا يادم مياد خوندم كه "ميلو" اسم يه دخترى بود كه هرژه زمان بچگىهاش ميشناخته ... حالا چى شده كه اسمشو گذاشته رو سگ تن تن مطمعن نيستم، ....

10:38 PM || ||

Thursday, March 20, 2003

عيد همه كسايى كه حوصله جشن گرفتن رو دارن مبارك !

9:52 PM || ||

Wednesday, March 19, 2003

اينم يه سايت بامزه كه ظاهرا "فرشته" هاي زرتشتي رو نشون ميده. از درستي يا نادرستيش هيچي نميدونم (جالبه كه ما ايرونيا چقدر راجع به دين زرتشتي بي اطلاعيم) ولي به نظرم جالب اومد.

2:00 PM || ||


اينم مغازه رسمى آنلاين لوازم تن تن. فكر كنم براى اونايى كه اروپا هستن بيشتر صرف كنه ... حداقل پول پست كمتر ميدن.

4:45 AM || ||


يه وبسايت كه همه جور وسايل تن تن براى فروش رو داره. از لباس و كراوات گرفته تا ظرف و ظروف و شكلات!! مال يه شركتى است تو كانادا. من يه تقويم جيبى ازشون خريدم و نسبتا به موقع و سريع رسيد و مشكلى نداشتم باهاشون. ولى بيشتر لوازمشون زيادى گرونه!

4:41 AM || ||


Berkeley, I hate you

2:40 AM || ||


... نرفتم

1:57 AM || ||

Tuesday, March 18, 2003

به به ... بابا it's working like a charm .... بقرمايين تو قربان بفرمايين ... خوش اومدين ... صفا آوردين ... .... خوب حالا چى؟ پذيرايى ؟ اى بابا فكر اينجا شو نكرده بودم ... حالا شما لطف كنين تشريف داشته باشيد ..... اه ه ه... كجا قربان ؟ برگردين تو رو خدا ... به خدا الان ميرم يه چيزى ميگيرم .... نرو عزيز ... نرو .... هق هق هق ... :*(

12:48 AM || ||


بذار ببينيم اگه به احسان لينك بديم همونطور كه خودش ميگه لينك ما هم تو صفحه اش ميفته يا نه ؟ شايد اينشكلى به مقاصد پليدمون برسيم!

12:38 AM || ||

Monday, March 17, 2003

اگه سريع برى چراغ سبز ميمونه...

1:39 AM || ||

Sunday, March 16, 2003

يه صفحه بامزه از "سرزمين طلاى سرخ" ... واقعا كه دوپونها چفدر خر هستند! سراب كه حرف نميزنه !!! تيكه آخر ميلو هم خداست!

3:41 PM || ||


3:36 PM || ||


به نظر من خيلى جالبه كه هيچكدوم از دخترا با تن تن حال نميكنن! من كه يه دختر هم نديدم كه تن تن خونده باشه ... البته با توجه به اينكه تن تن شديدا پسرونه است و شخصيت دختر هم نداره ميشه دركشون كرد ... ولى حتى يه نفر ؟

3:31 PM || ||

Saturday, March 15, 2003

راستى من جونم به لبم اومد تا آخر سر تونستم سرى تن تن هاى فارسى گيرم بياد. بچه كه بودم كه كتاباى تن تن رو با كلى منت خريدن از بچه همسايه قرض ميكردم ... بزرگتر كه شدم به هر درى كه زدم تن تن هاشو بهم بفروشه فايده نداشت ... تا اينكه يكى از دوستام كه مدت ها بود بهش غر ميزدم كه تن تن هاشو به من بفروشه و قبول نميكرد يه هو نميدونم چى شد كه خودش اومد و پيشنهاد فروش تن تن هاشو داد ... خيلى هم ارزون!! البته سري اش كامل نيست و يكى دو تا از داستانهاش نيست ...

9:57 PM || ||


خجالتم خوب چيزيه ... كجاش خوبه؟

9:47 PM || ||


بازم ميگم تن تن عجب شانسى آورد ... هرژه خيلى زرنگ تر از اين بود كه گرفتارش كنه ... با اين همه معروفيش ولى چطور دخترا دنبالش نبودن؟

5:16 PM || ||

Friday, March 14, 2003

اين كامنت كذايى رو فكر كنم برش دارم بهتر باشه ... زيادى داره رو سفيدم ميكنه (يعنى ميكنين!!)

1:01 AM || ||


تازه يه جورايى به فكرم افتاد. ميدترم فردا آخرين ميدترمى هست كه تو عمرم مينويسم!! يعنى در مقطع ليسانس حد اقل!! نميدونم خوشحال بايد باشم يا ناراحت!
ديگه بعد از اين ميمونه 4-5 تا امتحان پايان ترم و ديگه ... تمام اينا تبديل ميشن به خاطره!

1:00 AM || ||

Thursday, March 13, 2003

پرسپوليس و استقلال هم كه جفتشون گند زدن.

3:53 AM || ||


Rice is good when you're hungry and you want to have two thousand of something

- quote from comedian on the Late Show - March 13

3:41 AM || ||

Wednesday, March 12, 2003

دلم براى تن تن هاى فارسيم خيلى تنگ شده. چند ساله كه نديدمشون. هنوز ايران هستن.

4:37 AM || ||


نميدونم چرا هر دفعه از يه آهنگ خوشم مياد اونو 24 ساعته و تا خرخره انقدر گوش ميدم تا ديگه حالم ازش به هم بخوره!! هيچ وقت هم ياد نميگيرم و هميشه همين اشتباه رو ميكنم. براى همينه تقريبا آهنگ مورد علاقه اى ندارم !!

2:13 AM || ||


امروز بالاخره و بعد از سالها جستجو نسخه انگليسى كتاب Tintin in the Land of Soviets رو پيدا كردم و خريدم. البته همونطور كه قبلا گفته بودم چند وقت پيش اين كتاب رو به طور كامل از رو يه سايت اينترنتى داونلود كرده بودم ... ولى خوب اينطورى يه حس ديگه اى داره!! البته مسلما چاپ جديدش است و خيلى چيز با ارزشى نيست (از نظر مالى). چاپ اول اين كتاب فقط 500 نسخه بوده و براى همين نسخه اصلى اين كتاب از ناياب ترين كتابهاست.

2:11 AM || ||

Tuesday, March 11, 2003

اسم اصلى هرژه ژرژ رمى Georges Remi بود. ميگن هرژه (كه نام مستعارى بود كه خودش براى خودش درست كرده بود) حروف اول اسم آخر( R) و اول( G) هستش ... يعنى RG كه اگه با لهجه جينگول فرانسوى تلفظ كنى ميشه Herge يا هرژه.

4:08 AM || ||


راستى اگه طرفدار تن تن هستيد (كه لابد هستيد ... اگه نه اينجا نبوديد!) حتما اين سايت ايرونى راجع به تن تن رو ديديد! سايت خوبيه و اولين سايتى ايرانى بود (و هست ؟) كه درباره تن تن است. بيشتر مطالبش البته ترجمه يه سرى مطلب انگليسى هست كه رو سايت هاى ديگه هستش ... ولى دستشون واقعا درد نكنه ... وقتش بود.

4:03 AM || ||


دو سه روز عجيب غريبى بود ... ترجيح ميدم اتفاقايى كه افتاد جايى ثبت نشه! پس ميريم سر تن تن.
همونطور كه گفتم هرژه اول كارش رو تو يه روزنامه شروع كرد و تن تن به صورت هفته اى يك صفحه چاپ ميشد. هرژه هم براى اينكه داستان رو پر هيجان كنه و خواننده ها رو براى هفته آينده آماده كنه هر دفعه (يعنى هر صفحه) سعى ميكرد تن تن رو تو يه شرايط وخيم و خطرناكى قرار بده ... جالب اينجاست كه خيلى وقت ها حتى به فكر اينكه حالا چطورى تن تن رو از اين اوضاع نجات بده هم نبود ... و در عرض اون يك هفته يا شب آخر تو سر خودش ميزد تا يه راه حلى براى نجات تن تن پيدا كنه!

2:35 AM || ||

Monday, March 10, 2003

... و تن تن هميشه پيروز ميشه .

4:22 AM || ||

Saturday, March 08, 2003

(From Tintin and the Picaros)

This is after Captain Haddock got hit on the head -- so he's not himself.
Tintin: Look, Captain
Captain: Who's captain here, you or me
Tintin: You, of course; you're Captain Haddock
Captain: How ridiculous!... What's my first name, then
Tintin: Archibald, isn't it
Captain: Even worse!... What's your's
Tintin:My name's Tintin
Captain: Grotesque!!

10:17 PM || ||


هميشه آرزو ميكردم زمانيكه هرژه زنده بود و داستانهاى تن تن در ميومد زنده بودم. چه هيجانى داشته وقتى يه داستان جديد در ميومده!!! آيا كسى ميدونه كه تو ايران ... داستانها همزمان با اروپا چاپ ميشد يا نه؟ اگه نه با چقدر تاخيير ؟

10:13 PM || ||


من دو تا ميبينم يا اينكه اون تبليغ بالاى صفحه دو تا شده ؟ يكيش از اونم بالاتره!!!! بلاگ اسپات و بلاگ اسپاط !!!
توضيح : اه ه ه ... به خدا تا ما اينو نوشتيم و پست كرديم يكى شد دوباره. از صبح تا حالا دو تا Banner اون بالا بود!

10:11 PM || ||

Thursday, March 06, 2003

اگه شما هم يه تن تن فارسى با نقاشى هاى ابتدايى دارين يا ديديد خواهش ميكنم يه كامنت بذارين يا ايميل كنين برام. رنگى هم بود در ضمن (در حالى كه نسخه اصليش كه موجود هست رنگى نيست! لابد خودشون رنگ كردن.
حالا بعد از سالها نسخه انگليسى تن تن در شوروى رو تو سايت سگال پيدا كردم و شروع كردم به ترجمه كردنش به فارسى. اگه قد بده تو اين عمر تمومش كنم حتما يه جايى ميذارمش كه ملت داونلود كنند.
توضيح. متاسفانه سايت سگال ديگه ظاهرا اين رو از قسمت داونلودش برداشته.

10:08 PM || ||


يه چيز ديگه درباره تن تن در شوروى كه ميخواستم بگم نسخه فارسى اونه. راستشو بخواين حدود 12-13 سال پيش يادمه خونه يكى از دوستا بودم تو ايران و اون يه كتاب تن تن داشت با نقاشى هاى خيلى خيلى بچگونه! من هم كه خيلى كوچيك بودم فورى گفتم كه بابا اين تن تن واقعى نيست و الكيه. چند سال پيش كه درباره تن تن در شوروى خوندم يه هو يادم افتاد كه اِه ه ه ، نكنه اون تن تنى كه من اون موقع ديدم به فارسى همون تن تن در شوروى باشه. به جز خونه دوستم هيچ جاى ديگه هم تو ايران اون كتاب رو نديدم و اگر واقعا همون تن تن در شوروى باشه حدس ميزنم شديدا نايابه. چند سال پيش از دوستم دوباره پرسيدم كه آيا هنوز اونو داره يا نه. از قضا مثلا يه ماه قبلش همه تن تن هاشو فروخته بود! انفدر يه جاييم سوخت!

10:03 PM || ||


يه بيوگرافى بامزه درباره تن تن .
راستى به نظر شما تن تن چند سالشه؟

9:58 PM || ||


اولين ماجراى تن تن "تن تن در سرزمين شوراها" بود. اين كتاب كه هيچوقت بازسازى نشد و حتى به دست آوردم نسخه انگليسيش هم خيلى مشكله در ضميمه كودكان روزنامه شديدا كاتوليك Le petit vingtieme هفته اى يك روز (5شنبه ها) و يك صفحه چاپ ميشد. محبوبيتش طورى بود كه از همون روزاى اول ، در روزهايى كه داستان تن تن چاپ ميشد تيراژ روزنامه چندين برابر ميشد!! البته اين ضعيف ترين داستان تن تن هم هست. بيشتر داستان توسط سردبير روزنامه كه يك كشيك دوآتشه و سخت مخالف با كمونيسم بود به هرژه ديكته ميشد. يه منبع ديگه كه هرژه براى اين كتاب استفاده ميكرد كتاب Moscou sans voiles بود كه اونم شديدا ضد شوروى و يكطرفه بود. بنابراين طبيعيه كه اين داستان پر از تبليغ منفى و پروپاگاندا بر عليه شوروى هستش.


9:57 PM || ||


خوب چطوره برگرديم سراغ تن تن ؟ خيلى دارم پراكنده مينويسم! مىخواستم از اولين داستان تن تن شروع كنم و همينطورى درباره همه داستانهاش مطالب جانبى كه خيلى ها نميدونن رو بنويسم. ولى ميخوام دوباره كتابهايى كه خونده بودم رو مطالعه كنم كه اطلاعات غلط ننويسم. ولى وقت ندارم الان كه دوباره كتابها رو بخونم. براى همين فعلا همينطور پراكنده مينويسم.

9:57 PM || ||


سلام دوستان. امتحان امروز يه چيزى تو مايه هاى فاجعه بود! فكر كنم بد ترين امتحانى بود كه تو اين 4 سال دانشگاه نوشتم! خدا به داد برسه. الان داشتم وبلاگرستم رو نگاه ميكردم. به يه قطعه موزيك شاهكار لينك داده بود. ظاهرا يه آهنگ انقلابى شيلى بوده كه ورژن فارسى اش رو هم ساختن ولى زياد پخش نشده. يه ورژن پيانوش هست كه فوقالعاده است.اينجا بشنويد. بايد يه خورده صبر كنيد و خودش لود ميشه. براى فارسىاش هم ميتونين به وبلاگ رستم سر بزنيد.

9:29 PM || ||

Wednesday, March 05, 2003

فردا ميدترم!!!!!!!!! وااىىىى. فردا يه سرى مطلب درباره تن تن مينويسم ولى.

9:12 PM || ||


دوستان سلام. همين الان از سانس آخر فيلم The Life of David Gale اومدم. بد نبود ولى به دلايلى كه بعدا ميگم خيلى خوشم نيومد. فردا صبح بايد كله سحر پاشم و كلى هم درس دارم. براى همين با عرض شرمندگى امشب چيزى نمينويسم.

4:08 AM || ||

Tuesday, March 04, 2003

بيخود رفتم اونور طرف محل كارم و يه يارو كه خودش اينجا رييس نيست ولي از من دانشجوي فلك زده بالاتره يه سري كار بهم داد! البته خرحمالي نيست خوشبختانه. يه سري گرافيك ميخواد براش درست كنم. حالا منتظرم مسوول شبكه password من رو reset كنه كه بتونم لاگ اين كنم به كامپيوتر خودم. راستي تازه فهميدم كه اين دو هفته اي كه نبودم يه دانشجوي ديگه هم استخدام كردن كه روزايي كه كار ميكنه از كامپيوتر من استفاده ميكنه!!! خوشم نيومد!

12:33 PM || ||


عجب علاف شديم به خدا. بعد از دو هفته خير سرمون اومديم سر كار...مثلا زود هم اومديم كه رييس خوشحال بشه. حالا از رييس كه خبري نيست كه هيچ... كامپيوتر سر كار رو هم عوض كردن و password ام رو هم ديگه قبول نميكنه و نميتونم لاگ اين كنم!! البته كامپيوتر هاي ديگه هم اينجا هست كه لاگ اين نميخواد (مث همين اين كه دارم اينا رو باهاش مينويسم). ولي يه جورايي حالگيريه وقتي مياي سر كار و هيچ كاري نداري و بايد علافي كني. البته به محض اينكه خانم رييس تشريف بيارن يه خروار كار حواله بنده خواهند كرد!

11:43 AM || ||


صفحاتى از كتابهاى اصلى هرژه (قبل از بازسازى):
گوش شكسته
تن تن در كنگو
تن تن در كنگو بعد از بازسازى

4:07 AM || ||


براى همين هم هست كه تو تمام عمرش هرژه فقط 23 داستان كامل رو خلق كرد. چون مقدار زيادى از وقتش صرف بازسازى و دوباره كشيدن تن تن هايى بود كه سالخا پيش يه بار كشيده بود. اگر اون كار رو نميكرد بدون شك امروز تعداد داستانهاى تن تن خيلى بيشتر از 23 تا مىبود.
يه چيز جالب هم اينه كه اگر دقت كرده باشين نقاشى "گل آبى" يه مقدار بچگانه است و با بقيه داستانهاى تن تن فرق داره. دليلش هم اينه كه اين داستان مال موفعى بود كه نقاشى هرژه همچين يه لنگ در هوا بود! يعنى نه هنوز اونقدر پخته شده بود و نه به ضايعى قبل بود. براى همين هرژه اين داستان رو هيچوقت بازسازى نكرد چون به نظرش كيفيتش اونقدر خوب بود كه ارزش زحمت بازكشى اش رو نداشت. تنها كارى كه كرد رنگ كردن ورژن اصليش كه سياه و سفيد بود، بود!

4:03 AM || ||


همونطور كه قبلا گفتم هرژه از اول خداى نقاشى نبود. اتفاقا خيلى هم ابتدايى و نپخته ميكشيد. مثلا به اين فريم از تن تن در كنگو نگاه كنيد. پس چطوره كه همه كتابهاى تن تنى كه تا حالا خوندين (از جمله تن تن در كنگو) همه نقاشيشون عالى بوده و هيچ كدوم اينطورى نبوده؟ دليلش اينه كه هرژه، بعد از اينكه نقاشيش كاملا پيشرفت كرد تصميم گرفت كه برگرده و دوباره تمام داستانهاى تن تنى رو كه در اوايل كارش كشيده بوده و از نقاشيشون راضى نبوده رو از اول بكشه. و همه تن تن هايى كه تو بازار وجود داره (و همه تن تن هايى كه به فارسى چاپ شده) نسخه بازسازى شده آنها هستش. وگرنه تمام تن تن هاى قبل از "گل آبى" همه همينطور نقاشى بچگونه داشتن.

3:53 AM || ||

Monday, March 03, 2003

واقعا دم همه مترجمهاى يونيورسال گرم. نميدونم الان زنده هستند يا نه ولى كارشون خيلى درست بود. بدون شك اگه به خاطر ترجمه عالى اونا نبود تن تن تو ايران انقدر طرفدار پيدا نميكرد. اوج كارشون به نظر من (به غير از فحش هاى كاپيتان هادوك) تو "ستاره اسرار آميز" بود. جايى كه تن تن رو اون شهاب عجيب غريب از مرگ نجات پيدا ميكنه و از خوشحالى و در حال قر دادن شروع ميكنه به خوندن : "امشب شب مهتابه ، حبيبم رو ميخوام

3:27 AM || ||


خدا ترين ناشر تن تن در ايران، همونطور كه ميدونين، انتشارات يونيورسال بود. فكر كنم تنها ناشر "رسمى" تن تن در ايران هم بوده باشه (اول كتابهاى خارجى تن تن رو كه نگاه كنيد جلوى نام ايران فقط يونيورسال رو نوشته). ولى يكى دو تا ناشر ديگه هم بودن كه اسمشون يادم نيست (فكر كنم ونوس بود يكيش) كه كيفيتشون خيلى پايين تر بود. هم از نظر صحافى (فورى پاره پوره ميشدن) هم كيفيت رنگها و چاپ و هم ترجمه. ....!!"

3:27 AM || ||

Sunday, March 02, 2003

خوب مشكل كانتر حل شد. تو كد Nedstat يه پارامترى هست كه به صورت ديفالت صفر هست . يه همچين چيزيه:

nedstatbasic("XXXXXXXXXXXXXXXXXX", 0);

كه به جاى اون اكس ها شماره مربوط به account شما است. حالا اگه اون صفر رو به يك تغيير بدين مشكلتون حل ميشه. مال ما رو كه حل كرد.

8:48 PM || ||


يه جورايى بعد از اين تغييراتى كه براى كامنت ها اعمال كردم ديگه counter لود نميشه! بازم كمك!!!!!!!!

8:30 PM || ||


خوب يه سيستم عقب مونده كامنت گذاشتن راه انداختم كه فعلا كامنت هاى فارسى رو خوب ساپورت نميكنه، با يه كم دستكارى تو كدش ميدونم كه ميشه درستش كرد، ولى كمى تا قسنتى بلد نيستم هنوز! دارم از سرويس enetation استفاده ميكنم. اگه شما هم از همين سرويس استفاده ميكنين و تونستين فارسيش كنين خيلى حال ميدين اگه يه كمك كوچولويى به ما بكنيد. چاكس.

8:06 PM || ||


ببينيم اين كامنت لامصب راه ميافته يا نه.

7:54 PM || ||


حيف كه تن تن هيچ وقت ايران نرفت. فقط تو "پرواز شماره 714 " يه جا تو فرودگاه هرژه از تهران اسم ميبره. فكرشو بكنين اگه ايران ميومد چى ميشد. خدددددااااااااااااا!! جالبه كه بدونين آستريكس هم حتى يه سفر كوچيك به ايران داشته! تو داستان "آستريكس و قاليچه پرنده" وقتى كه قاليچه پرنده آستريكس اينا در ايران سقوط ميكنه، اونا به دنبال يه قاليچه ايرونى ميگردن، ولى چون پول ندارن بهشون فرش نميدن، در همين حال ايرونى ها مورد حملهُ (يادم نيست كيا) قرار ميگيرن و البته آستريكس و اوبليكس اونا رو نجات ميدن و در نتيجه ايرونىها يه قاليچه بهشون هديه ميدن و براشون جشن ميگيرن و بهشون شتر (!!!) و خاويار ميدن!

3:15 AM || ||

Saturday, March 01, 2003

همونطور هم كه گفتم اواخر از تن تن تنفر پيدا كرده بود و حتى تو آخرين داستان كامل تن تن ، (پيكاروها) شروع كرد به بازى كردن با شخصيت هاش. مثلا تن تن كه طى همه اين سالها شلوارهاى گشاد و مخصوصشو ميپوشيد ناگهان شروع به پوشيدن شلوار جين كرد! همچنين موتورسوارى ميكرد و رفتارش عوض شده بود. اين براى خيلى از طرفداراى تن تن خوشايند نبود و خيلى ها رو شاكى كرد. يكى ديگه از بازيهاى هرژه با شخصيت هاش تو پيكاروها، بلايى بود كه به سر كاپيتان هادوك آورد. كاپيتان هادوكى كه اسمش هم معنى با ويسكى بود، در پيكارو ها و به خاطر حقه تورنسل براى هميشه از خوردن مشروب عاجز ميشه، اين يعنى فاجعه!

10:05 PM || ||


براى هر داستان هم از مدت ها قبل مطالعه و تحقيق ميكرد تا اينكه همه چيز تا حد امكان دقيق و واقعى باشه. حتى به لوكيشن هايى كه قرار بود تو كتاب باشه سر ميزد و عكس ميگرفت (مثل اسكاتلند براى "جزيره سياه"). خلاصه اينكه زحمت بىاندازه زيادى براى هر كدوم از داستانهاى تن تن كشيده شده.

9:57 PM || ||


در باره همون تغييرات هرژه در اواخر عمرش بازم ميتونم بگم كه در سالهاى آخر دچار افسردگى شديد شده بود و فاصله بين در اومدن داستانهاى جديد تن تن بيشتر و بيشتر ميشد. البته يه دليلش هم به خاطر سختگيرى شديد هرژه به اينكه همه چيز ايده آل باشه برميگرده. واقعا آدم perfectionist بود (ايده آليست؟؟؟) بعد از اينكه استوديوى هرژه رو راه انداخت هنرمندهاى زيادى رو استخدام كرد و پرورش داد كه هر كدوم تو كشيدن يه چيزى تبحر داشتن. مثلا يكى فقط متخصص كشيدن ماشين ها بود، يه نفر فقط ساختمون ها رو ميكشيد و يكى هم متخصص كشيدن هواپيما ها بود. البته هنوز خودش پلانهاى اصلى و شخصيت ها رو ميكشيد .

9:57 PM || ||


راستشو بخواين 100% مطمعن نيستم كه اين دو تا نقاشى پايين رو خود هرژه كشيده باشه، مخصوصا بالاييه، البته درباره وجود اين نقاشى ها قبلا خونده بودم و ميدونستم كه هرژه تن تن رو با شلاق بالاى سرش مىكشيده ولى فكر ميكردم در حد Sketch بوده باشه نه اينكه بياد و اونا رو رنگ كنه!!

9:35 PM || ||

This page is powered by Blogger. Isn't yours?