Tintinesque


صفحه اصلي

آرشيو

فرستادن نظرات
 

Monday, December 22, 2003


یه چیز بامزه دیگه. اینو سالها پیش تو کتاب هری تامسون (Tintin, Herge and His Creation) خونده بودم و مدت ها بود که دنبال اطلاعات بیشتر راجع بهش بودم و بالاخره پیدا کردم.
داستان اولیه ی "سفر کره ی ماه" کاملا با داستانی که همه ی ما خوندیم فرق میکرده. در ابتدا، Jacques van Melkebeke که سردبیر مجله ی "تن تن" بود و دکتر Bernard Heuvelmans که متخصص فضا شناسی بود داستانی به این شکل رو به هرژه پیشنهاد کردند:
داستان تو آمریکا هست. تن تن و هادوک و تورنسل میرن آمریکا و در اونجا تورنسل در مصاحبه ای رادیویی توضیح میده که از وقتی توسط کسوف نجاتی پیدا کرد (معبد خورشید) علاقه داشته که پروژه ی سفر به کره ی ماه رو عملی کنه و تو اروپا و تحت نظارت یونسکو (!!!!!) تحقیقات راجع به این پروژه رو انجام دادند و الان موشک ماه پیما در آمریکا در حال تکمیل است. یک عده گانگستر هم مشغول شنیدن سخنان پرفسور هستند . پرفسور فوستل (Phostle) - از ستاره ی اسرار آمیز ... تو ترجمه ی فارسی اسمش چی بود؟ - هم تو این داستان هست و با فروختن نقشه ی این پروژه خیانت میکنه. جالب تر از همه اینه که این کار رو انجام میده تا اینکه بتونه برای ریتا هیورت (Rita Hayworth) هنرپیشه ی معروف، یک الماس بخره !!!!!!!!
خلاصه خانوم ریتا هیورت هم قرار بوده که تو داستان سفر کره ی ماه نقش داشته باشند. هرژه حتی یک صفحه از این داستان رو هم میکشه ولی بعدا (خوشبختانه!) نظرش عوض میشه و داستان رو تغییر میده.
خیلی دنبال نسخه ی کامل اون صفحه هستم ولی تنها چیزی که پیدا کردم این بوده .کسی کاملش رو دیده؟



منبع

5:31 PM || ||




در ضمن این رو هم ببینید بد نیست. یه بابایی به اسم rodier اومده و "تن تن و آلفا آرت" ناتمام هرژه رو مثلا تمام کرده و همه ی داستان رو کشیده. اگر هم اشتباه نکنم ناشر های نابغه ی سری جدید تن تن تو ایران هم اینو برداشتن به فارسی ترجمه کردن و به عنوان "تن تن و آلفا آرت" دارن میفروشن (تابستون خودم تو ایران دیدم و کلی خنده ام گرفت). به هر حال نسخه ی کاملش تو اینترنت هم هست.

5:07 PM || ||



یک کشف کاملا خارق العاده ... و بینهایت هیجان انگیز. اول از همه ممنون از تیسا که این رو برام فرستاد (طبق معمول که همیشه چیزهای اوریژینال و ناب میفرسته ... فکر کنم بهتر باشه اون این وبلاگ رو اداره کنه!!) .
یک داستان ناتمام دیگه از هرژه !!! بعله درست خوندید. و هیچ ربطی هم به "تن تن و آلفا آرت" نداره. البته شدیدا تعجب میکنم که هیچ جای دیگه راجع به این نخوندم ولی شواهد کاملا قانع کننده است. داستان از این قراره:


در 1958 هرژه از کامیک استریپ کش معروف بلژیکی، گرگ (Michel Regnier) ، درخواست میکنه که داستانی برای ماجرای بعدی تن تن بنویسه .. او هم دو تا ایده در اختیار هرژه قرار میده
: Le Pilules (قرص ها؟) و Le Thermozéro. اول داستان هادوک و تن تن در حال رانندگی هستند و هادوک با یه نفر که نزدیک بوده با رانندگی بدش اونا رو به کشتن بده دعواش میشه (که ظاهرا طرف متعلق به یک سازمان جاسوسی بوده) . طرف سعی میکنه که تن تن و هادوک رو با فولکسش از جاده منحرف کنه ولی خودش کنترل رو از دست میده و با یه درخت تصادف میکنه. در حالی که تن تن و کاپیتان دارند طرف رو که زخمی شده از ماشین میکشن بیرون لامپیون و خانواده ، یک آمریکایی به اسم هری لارمون و دو آلمانی سر میرسند، اون فرد زخمی هم به محض دیدن اونها یک چیزی رو تو جیبش مخفی میکنه.

این تمام چیزی هست از اون 7 ، 8 صفحه ای که هرژه کشیده. ظاهرا قرار بوده این ماجرا تن تن رو به برلن ببره ولی هرژه کار رو در اواخر سال
1960 و بعد از کشیدن فقط 8 صفحه متوقف میکنه. به دلیل اینکه میخواسته کنترل بیشتری رو کارش داشته باشه و احتمالا از اینکه داستان توسط خودش نوشته نشده بود راضی نبوده. ولی چیزی که کاملا خارق العاده است نقاشی های به جا مونده از هرژه هست. به نظر من که کاملا واقعی و کار خود هرژه به نظر میرسند. از همه جالب تر طرح ها و نقاشی های نامربوطی هست که هرژه تو حاشیه ی این صفحه ها - و احتمالا از بیکاری - کشیده ... واقعا کشف خیلی جالبیه ... نقاشی های هرژه رو ببینید.





منبع

4:34 PM || ||

Saturday, December 20, 2003

اگه میخواین PhD در رشته ی تن تنولوژی بگیرین و دنبال موضوع تحقیق میگردین اینجا رو ببینین ! شخصا کامل کردن مکالمه تن تن با ساکروفاگوس (سیگارهای فرعون) رو پیشنهاد میکنم!

11:32 AM || ||


کارلینگ کیه؟ (یکی از اشتباهای احتمالی دیگه هرژه تو معبد خورشید)

11:26 AM || ||

Wednesday, December 17, 2003

ببخشید همه اش مطلب بیخود و بی خاصیت مینویسم ... از فردا شروع میکنم دوباره مطالب به درد بخود راجع به تن تن و جواب به چند تا از سوالهای شما ... ولی در مورد مطلب قبلی ام این دو تا رو هم ببینید:
tintin.persianblog.com
tintin.bloksky.com

آخه که چی مثلا؟ که یه روز شصت سال دیگه اگه هوس کردی راجع به تن تن بنویسی این آدرس ها رو داشته باشی؟ واقعا نمیفهمم یعنی چی ... آخر حرص زدن و خودخواهیه به نظر من ... حالا که اسم نوشتن مجانیه چرا که نه؟ ها؟
چطوره بری بازم فکر کنی هر اسمی که دوست داری و شاید یه روزی هوس کنی درباره اش بنویسی رو بگیری تا مبادا یه کسی که واقعا میخواد راجع بهش بنویسه حق شما رو ضایع کنه!

9:59 PM || ||


به نظر شما آدم آدرس URL وبلاگشو که انتخاب میکنه نباید با محتواش یا اسم وبلاگش ربط راشته باشه؟
یه جورایی شاکی میشم وقتی مردم الکی یه URL ای که هیچ ربطی به اسم وبلاگشون نداره رو میگیرن ... مثلا آدم انتظار داره که tintin27.persianblog.com یه ربطی بیشتر از اینکه احتمالا تو خونه نویسنده ی این وبلاگو تن تن صدا میزنن به تن تن داشته باشه ... بیخود میگم؟ حالا این خوبه تازه ... میدونین اصلا چرا به فکر این مساله افتادم؟ چون موقعی که میخواستم این وبلاگو Register کنم خوب طبیعتا اول سراغ Tintin.blogspot.com رفتم ... مریض که نبودم بکنمش Tintinesque !! ولی معلوم نیست کدوم نامردی اینو مثینکه رجیستر کرده (چون نمیذاشت اینو بگیرم) و هیچی هم توش نمینویسه !!! آخه مرض دارین مگه؟!

در ضمن قصد بی احترامی به نویسنده ی اون وبلاگ هم ندارم.

10:06 AM || ||

Sunday, December 14, 2003

از اونجا که این سیستم نظرخواهی Enetation داشت شدیدا میرفت رو اعصاب نازنین بنده و اصرار زیادی به نشان ندادن تعداد کامنت های شما داشت ... یه اکانت هم با Haloscan باز کردم. این یکی خیلی بهتره ولی هنوز کسی تمپلیت فارسی خوب براش ننوشته (البته حتما نوشتن ولی بنده حوصله ندارم بگردم پیدا کنم) و برای همین اونایی که محیط ویندوزشون رو فارسی نکردن و قابلیت تایپ فارسی ندارن نمیتونن اون تو فارسی بنویسن. برای همین اون enetation کذایی رو هم نگه میدارم ولی حتی المقدور اگه از این haloscan استفاده کنید بهتره و حداقل میفهمم اگه کامنت گذاشته باشین ... فینگیلیش عزیز هم که نمرده ... اگه مشکل فونت فارسیه فقط.

1:29 AM || ||


آقا اصلا اگه منم یه روزی بچه دار شم اسمشو میزارم "کاپیتان هادوک" .

1:15 AM || ||


این یکی هم دیگه آخرشه ... یه خانومی تو فیلیپین (که ظاهرا اونجا معروف هم هست و گوینده تلویزیونه مثینکه) که تازگی عروسی کرده اسمش "تن تن" است !!!! بیچاره تن تن ...

1:15 AM || ||


این حاج آقا هم تو روزنامه National Post کانادا یه مقاله درمورد جهانی شدن و تاثیر فرهنگ آمریکایی به فرهنگ دنیا نوشته و میگه که همچین هم اینطور نیست که همه ی دنیا عاشق فرهنگ آمریکایی باشن و عاشق چیزای غیر آمریکایی، مثل تن تن هم هستند ... یا یه همچین چیزی ... عکس تن تن رو هم گذاشته اونجا ... استفاده ی ابزاری از تن تن آخه چه قدر؟

1:09 AM || ||


دیکشنری Goscinny خالق آستریک و لوک بی باک (lucky luke) تو فرانسه چاپ شده. من طرفدار آستریکس هم هستم و تقریبا همه ی کتاباشو دارم ... خیلی از جوک هاش هم بینهایت ظریف و هوشمندانه هستند ... ولی باز هم هیچ وقت به عظمت تن تن نمیرسه (به نظر من).
به هر حال این هم مقاله ی آبزرور (از طریق گاردین) در مورد این خبر. عجب مقاله ی نامنظم و بی سر و تهی هم هست.

1:02 AM || ||

Saturday, December 06, 2003

به نظر من یکی از معدود کاستی های هرژه کوتاه آمدن سریع او در برابر خواسته های ناشر ها بود. من فکر میکنم که اگر هرژه بیشتر از موضع قدرت برخورد میکرد و انقدر راحت کوتاه نمیومد و همه ی تغییراتی رو که ناشر ها مجبورش کردن انجام بده،نمیداد، خیلی بهتر بود. نمونه های دقیق این تغییرات رو که تعدادشون خیلی خیلی زیاد هست بعدا میگم ... یکی شون مثلا در مورد نامه ی خودکشی ولف تو "روی ماه قدم گذاشتیم" هست ... جمله ی آخر این نامه میگه : شاید من هم به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کنم و روزی همدیگر را ببینیم (یا یه چیزی شبیه این) ... هرژه خیلی مخالف گذاشتن این جمله بود ولی ناشر ها اصرار کردند و اون هم کوتاه اومد ... یه جورایی تمام حس دراماتیک نامه رو (که یکی از قوی ترین نمونه ها تو همه ی داستانها هست ... هنوز یادمه وقتی بچه بودم هر دفعه اون نامه رو میخوندم بغض میکردم) ضایع میکنه ... چه جور معجزه ای میخواد کسی رو که خودش رو از موشک و درفضا پرت کرده بیرون نجات بده معلوم نیست !!!!! نمونه های دیگه ی زیادی بوده ... مثل سفید پوست کردن سیاه پوست ها به درخواست ناشر های آمریکایی و ... که بعدا توضیح میدم

1:44 PM || ||

Friday, December 05, 2003

طبق گفته ی این مقاله ... کارگردان این کارتون جدید Triplets of Belleville تا حدودی از تن تن الهام گرفته ... باید حتما اینو ببینم و خبرشو میدم ... جالب به نظر میاد ... در ضمن اون لینک شکسته ی عکس اون پایین رو هم به زودی درست میکنم.

1:04 PM || ||

Saturday, November 29, 2003

علیرضا برام یه ایمیل فرستاده بود که واقعا فکر کنم ارزش خوندنش رو داره:

این جریان چاپ کتابهای تن تن در ایران تقریبا دو سالی هست که به راه افتاده . با کلی سانسور تو داستان و نقاشهیا که دو نمونه اش رو برات از داستانهای جواهرات کاستا فیوره و قضیه پیکاروها ( که با اسم در سرزمین پیکارگران ! چاپ شده) می فرستم . کلی سانسور تو داستانها می تونی ببینی. قضیه مشروب خوردن کاپیتان رو تبدیل کردن به نوشیدن نوشیدنی های نشاط آور و اسمهای کاراکترها رو هم عوض کردن مثلا میلو تبدیل شده به سفید برفی !
یادمه چند سال پیش تلویزیون ایران تو یه اقدام خیلی عجیب کارتونهای تن تن رو پخش کرد.اما چه پخش کردنی! نمیدونم شما اون کارتونکها رو دیدی یا نه؟ ولی کل داستانها رو عوض کرده بودن وچیزی از تن تن اصلی نمونده بود.
یه نمونه از سانسورهاش که خیلی شارپ تو ذهنم مونده مربوط به داستان پرواز شماره 714 بود.تو اون قسمتی که میلو می اد و تن و تن و دوستهاش رو از زندان نجات می ده و صورت تن تن رو لیس می زنه ( حتما با این توجیه که سگ نجسه!) تصویر رو طوری بزرگ کردن که اون قسمت از صحنه دیده نشه. و یا تو تموم قسمتها وقتی تن تن میلو رو نوازش می کرد صحنه رو جوری دفورمه می کردن که اون نوازش دیده نشه .
اگه بازهم چیزی از حماقتهای این بنده خدا ها دیدم حتما برات می فرستم.
قربانت

"سرزمین پیکارگران" رو تابستون دیدم و کلی خندیدم ... چی بهشون وحی شده که پیکارو ها رو (که اسم قبیله هست تقریبا) بکنن پیکارگران خدا میدونه ... تازه
یارو حتما کلی هم با خودش حال کرده که چنین اسم با حالی پیدا کرده !! البته قضیه سفید برفی قابل قبول تره چون تو ترجمه های انگلیسی اسم میلو Snowy هست و میتونن بگن از رو اونها ترجمه کردند.
در هر حال، این هم اسکن هایی که علیرضا فرستاده ... مرسی از زحمتی که کشیدی. اون جوراب شلواری کاستافیوره منو کشته !!
اون زیر هم جلد اصلی رو برای مقایسه گذاشتم ... بازوهای کاستافیوره ظاهرا برای آقایون خیلی سکسی بوده !!!

تکمیل: علیرضا تو کامنتا توضیح داده که تو اون عکس دومی که کاستافیوره داره هوا رو بغل میکنه قاعدتا بایستی کاپیتان هادوک بد بخت رو بغل کنه که آقایون کاپیتان مادر مرده رو به کل از تو فریم حذف کردن!!!! ... متاسفانه تن تن هام اینجا نیست که فریم اصلی رو اسکن کنم ... حالا دنبالش خواهم بود اگه پیدا کردم میذارم اینجا.








1:32 AM || ||

Tuesday, November 25, 2003

بازم يه لينک خوب ديگه از تيسا ... (درباره ی يه نمايشگاه تن تن ... اولين نقاشی تن تن رو هم قراره به نمايش بذارن ... تو انگليس البته!)

1:15 PM || ||

Monday, November 24, 2003

یه لینک جالب در مورد تن تن در سویس (ماجرای تورنسل) ... باز هم ممنون از تیسا

12:38 AM || ||

Tuesday, November 18, 2003

زرتشت يه طرح داده از شهرام و شاهرخ (اوهام) ... ياد روزهايی که با هم بودن به خير ...

12:15 AM || ||

Monday, November 17, 2003

راستی اينو چند وقت پيش تيسا - تن تن باز قهار - برام فرستاد که يادم رفته بود اينجا بذارم ... "تن تن در عراق" (فرانسوی هست ... منم که نمیفهمم ... شما بخونین بگین بامزه هست یا نه ... نقاشی هاش که همون نقاشی های هرژه رو برداشته ... پس بهتره نوشته هاش بامزه باشه !!!)

2:43 PM || ||


روزنامه تلگراف کاپيتان هادوک عزيز رو به عنوان سومين کاپيتان برتر تخيلی انتخاب کرده ... زنده باد کاپيتان هادوک.

2:37 PM || ||

Saturday, November 08, 2003

تا حالا فکر کردين ديوار خونه ی يه تن تن پرستی مثل من چه شکلی ميتونه باشه؟ ... خوب حالا ديگه لازم نيست فکر کنين !

7:09 PM || ||

Wednesday, November 05, 2003

توی وبسايت فهرست مشاغل يا وايت پيجز (يا همون "کتاب اول" خودمون) تو اسپانيا از نقاشی تن تن استفاده کردن که خيلی تنگه !!!

7:50 PM || ||

Tuesday, November 04, 2003

يکی از دوستان تو کامنت ها گفته بود که تو ترجمه جديد تن تن تو ايران, لباس های نسبتا يقه باز کاستافيوره رو تبديل کردن به يقه اسکی!!! با اينکه يه نگاه سريع به کتابای جديد تن تن تابستون انداختم ولی اين نکته رو نديدم!! واقعا که ديگه آخرشه ... تنها چيزی که ازش مطمعن بودم اين بود که تن تن هر مورد سانسوری داشته باشه مشکل خانوم نداره .. چون شخصيت های زن انقدر کم هستن و همه شون هم کاملا پوشيده اند ...ولی آقايون موفق شدن يه مورد اينطوری هم پيدا کنند. واقعا که هر کی مسوول چاپ و ترجمه ی سری جديد تن تن ها بوده بايد خجالت بکشه ... جالب اينجا بود که "تن تن در سرزمين شورا ها" رو خودشون رنگ هم کرده بودن!!! هرژه هيچوقت اونو رنگ نکرده. از اونم بالاتر (ضايع تر)، ورداشتن يه کتاب کاملا تقلبی که معلوم نيست از کدوم گوری دزديدن رو به اسم "تن تن و آلفا آرت" چاپ کردن!!!! واقعا مسخره و شرم آوره ... خجالت نمیکشن؟ هرژه هيچوقت اون داستان رو کامل نکرد حتی طرح درست و حسابی اش رو هم نکشيد و فقط چند صفحه پر از خط خطی و طرح های ابتدايی به جا گذاشت ... در هر حال ... خيانت بزرگی به تن تن کرده هر کسی که مسوول اين کتابای جديده و مسلما فقط به دنبال سود دست به اين کار زده و تن تن دوست واقعی نبوده (البته از کيفيت نسبتا خوب چاپ نميشه نگفت ... ولی ترجمه ها و سانسور ها همه چی رو ضايع کرده ... بيچاره بچه هايی که هيچوقت تن تن های اصلی رو نخوندن و با اين کتابا با تن تن آشنا ميشن.
اگه يکی اين آنتيک (کاستافيوره با يقه اسکی) رو برام اسکن کنه و بفرسته بی نهايت ممنون ميشم چون خيلی بايد خنده دار باشه ...

11:29 PM || ||


يکی ديگه از اشتباه های هرژه که ملت بيکار پيدا کردن : معمولا خانه ی پايين و سمت راستی شطرنج سفيده نه سياه !!



منبع

11:19 PM || ||

Sunday, November 02, 2003

تن تن تو هندوستان خيلی طرفدار داره ... حالا دارن يه حالی به بچه های هندی هم تو فستيوال فيلم کودکان ميدن با پخش کردن کارتون های تن تن!

2:01 AM || ||

Wednesday, October 29, 2003

وقتی از هرژه پرسيدن به نظر خودش بهترين پانل اش تو داستانهای تن تن کدوم بود ... به طور تعجب آوری اين دو پانل زير رو نشون داد. با اينکه خيلی خيلی ساده هستند و هرژه نقاشی های به مراتب ظريف تر و دقيق تری کشيده ... ظاهرا از اين دو تا از همه بيشتر خوشش ميومده. دليلش برای اولی اينه که اين يک فريم در واقع کار چندين فريم رو انجام ميده. حالت های دويدن عرب ها ميتونن سکانس های متوالی از حرکت فقط يک نفر باشند. به اين ترتيب جلو رفتن زمان تو همين يک فريم احساس ميشه. دليل هرژه برای دوست داشتن دومی رو هم يه جايی خونده بودم ولی متاسفانه يادم رفته .... کسی يادشه؟





عکس ها از وبسايت تن تن گرفته شدن.

6:49 PM || ||


وبسايت تن تن يه بخش جديد داره به نام Travelogues که به بررسی تبت و تاريخچه اش پرداخته که مثل همه ی بخش های ديگه ی سايت شاهکاره ... حيف که فلش نسبتا حجيميه و تو ايران ديدنش مشکله. (نکته .... برای ورق زدن صفحه بايد گوشه ی سمت راست رو با ماوس بگيرين و صفحه رو drag کنيد ... خيلی افکت باحاليه).

6:32 PM || ||

Tuesday, October 21, 2003

زرتشت عزيز لطف کرده و برام اينو ايميل کرده. مطمعنا قبلا اينو تو Iranian.com ديدين ... ولی اون نسخه ی کاملش نبود و تازه بدون اجازه زرتشت اونو اونجا گذاشته بودن. به اينجور کارها اصطلاحا ميگن Spoof ... يعنی يه جور دست انداختن تن تن (نه حتما به معنی بدش). به هر حال چيزی که ميخوام بگم اينه که من تقريبا همه ی spoof های تن تن رو ديدم و خيلی ها بودن که اومدن يه همچين کاری بکنند. ولی با اطمينان ميگم که اين بهترينشون بوده. واقعا شاهکاره و خيلی به سبک هرژه نزديکه ... يه دليل ديگه برای اثبات نبوغ زرتشت!!! وبسايت جديدش هم قراره به زودی بياد آنلاين ... هر وقت اومد اينجا خبر ميدم !! مرسی زرتشت!


8:02 PM || ||


نخير .. مثينکه اين اسپيلبرگ ايندفعه واقعا ميخواد فيلم تن تن رو بسازه ... من که شديدا مخالفم ... تن تن چيزی نيست که بشه از روش فيلم درست کرد. هر چی درست کنن گند زده ميشه به تن تن. بامزه اينجاست که ژان کلود ون دام در به در دنبال نقش اول اين فيلمه !!! البته قبول نکردن ... خدا رو شکر ... همينو کم داشتيم! ون دام در نقش تن تن!

12:15 AM || ||

Monday, October 20, 2003

با اينکه هرژه خدای دقت بود و همه چيز رو تا آخرين ريزه کاری ها در نظر ميگرفت بعضا موقع ها هم سوتی ميداد. مثلا تو سيگارهای فرعون، اين زير اول ميلو داره دنبال يارو ميکنه ... تو فريم بعدی بغل تن تنه و باز تو فريم سوم با يه تيکه از لباس يارو داره برميگرده!



یا مثل ناپديد شدن انگشتر راستاپوپولوس تو "گل آبی" :



منبع

9:35 PM || ||

Monday, October 13, 2003

ببخشيد چند روزه خيلی گرفتار بودم و وقت نکردم آپديت کنم. فعلا خواستم يه کتاب خوب رو معرفی کنم. کتاب Le Monde D'Herge مال Benoit Peeters. با اينکه فرانسوی هستش ولی حتی پيشنهاد ميکنم اونايی هم که فرانسوی بلد نيستن اين کتاب رو از کتابخونه ای يا چيزی بگيرن. عکس ها و نقاشی های شاهکاری داره. کلی نقاشی از هرژه که هيچ جای ديگه نديدين. اگر وقت داشتم شايد يه سريشو اسکن کنم. .

10:54 PM || ||

Wednesday, October 08, 2003

هرژه و دستياراش بار ها و بار ها خودشون رو تو گوشه و کنار داستانهای تن تن جا دادن.
مثلا تو اين عکس زير هرژه رو با کت قهوه ای در هيأت خبرنگار ميبينين.
يا اينجا (لباس سبز, همراه با همسرش) و اينجا (فريم وسط، پشت کله اش!) يا اينجا!




(منبع)

12:18 AM || ||

Tuesday, October 07, 2003

عجبا ... به يه چيز ديگه توجه کردم ، اين دو تا رو با هم مقايسه کنين: بالاييش دستخط واقعی هرژه هست. پايينیه هم مال کتاب يارو تو Ebay هست. خيلی شبيه هم هستن نه؟




شيطونه ميگه Bid کنم ها!

2:35 AM || ||


خوب اينها مال اين چيزی که اين يارو Ebay ای يه ميفروشه هست. ميگه امضای هرژه است.
اينم امضای واقعی هرژه.
به نظر من ... اون بالايی که خيلی واقعی به نظر نميرسه ... اصلا خطش فرق ميکنه. پايينيه قابل قبول تره ولی يه مشکل بزرگی که داره اينه که امضای واقعی هرژه ، اون خط زيرش هميشه قسمت سمت چپش خم ميشه ميره بالا. اينو تو يه کتاب ديگه هم که چند تا نقاشی امضا شده هرژه داره و از کتابخونه گرفتم چک کردم (حوصله ندارم اسکن کنم).
و همونطور که ميبينين اون پايينيه خط زيرش خم نشده.
فقط مشکل اينجاست که يه امضای واقعی ديگه هرژه هم پيدا کردم که اين يکی هم خطش خيلی خم نشده!!!




در ضمن همون وبسايته که امضای واقعی هرژه رو ازش گرفتم اون امضا رو فروخته 2000 دلار !!! پس اگه اين واقعی باشه عجب چيز خفنيه. حيف که نميتونم مطمعن بشم ! پس بهتره فکر کنم واقعی نيست!

2:04 AM || ||

Sunday, October 05, 2003

يه يارو تو Ebay داره يه کتاب و یک صفحه (LP) تن تن ميفروشه که ظاهرا توسط خود هرژه امضا شدن. ازش پرسيدم از کجا معلوم خود هرژه امضا کرده باشه و مسلما جواب قانع کننده ای نتونست بده. از طرفی امضا ها رو با امضای هرژه دقيق مقايسه کردم و خيلی شبيه هستند .... فقط خود دو تا امضای روی کتاب و صفحه و دستخط ها يک کم با هم فرق دارند.
به هر حال, با اينکه هنوز 3 روز از اتمام اين Auction (فارسيش چی مِشد؟ مناقصه که نبود)
مونده, قيمتش تا نزديک 100 دلار کانادايی بالا رفته. اگه واقعا امضای خود هرژه باشه خيلی چيز توپيه و اگه تازگی کلی خرت و پرت تن تن از همين Ebay نخريده بودم حتما Bid ميکردم.

3:40 AM || ||

Friday, October 03, 2003

از قيافه وبلاگم خسته شده بودم . خیلی جواد بود. اين يکی هنوز کار داره يه کم ولی کم و بيش اينطوری ميمونه.

12:40 AM || ||

Wednesday, October 01, 2003

مجله تن تن:
چند روز پيش (26 سپتامبر) سالروز تولد مجله تن تن بود.
.بر خلاف چيزی که خودم و حتما خيلی های ديگه فکر میکنند , مجله تن تن توسط خود هرژه درست نشد و هرژه نه سردبيرش بود و نه صاحب امتيازش .
بعد از اتمام جنگ جهانی, موقعی که همه تو بلژيک ميونه خوبی با هرژه (به خاطر اشتغال در روزنامه Le Soir که توسط نازی ها اداره میشد) نداشتن, هرژه تا مدتها بیکار بود. تا اينکه بالاخره يکی از دوستای قديميش, ریموند لابلانک, به فکر راه اندازی يک مجله کامیک افتاد و اين رو با هرژه در ميون گذاشت. هرژه هم طبيعتا از خداش بود که بالاخره کار پيدا کنه و قبول کرد که داستانهای تن تن رو که ديگه جايی چاپ نميشد اونجا ادامه بده. بدين ترتيب هرژه فقط يک کارمند معمولی تو مجله تن تن بود و صاحب امتياز نبود (البته در سالهای اوليه از کنترل قابل توجهی برخوردار بود). به جز داستانهای تن تن داستانهای متعدد ديگه ای هم تو اين مجله چاپ ميشد ... از جمله, سری داستانهای بليک و مورتيمر (که اونا هم به فارسی جديدا چاپ شدن تو ايران) تو همين مجله و توسط همکار و دستيار هرژه, ادگار پیير ژاکوب متولد شد. همچنين در مقطعی حتی گوچينی و اودرزو (خالق آستريکس) هم با اين مجله همکاری داشتن ... خلاصه مجله تن تن يکی از معروف ترين و معتبر ترين مجله های کاميک اروپا بود که البته بعد از افول دوران طلايی کاميک, بالاخره در سال 93 و بعد از چندين مرتبه اسم عوض کردن چاپ اين مجله برای هميشه متوقف شد. چيزی که برای دوستداران و علاقه مندان تن تن اينجا جالب هست نقاشی های روی جلد و بعضا نقاشی های هرژه از تن تن در داخل مجله هست (نقاشی هايی که تو کتابهای تن تن موجود نيست) و برای کسی مثل من که عاشق ديدن هر نقاشی جديدی از هرژه هستن (جديد از این لحاظ که قبلا و تو کتابای تن تن نديدم) به دست آوردن نسخه های قديمی اين مجله يک دنيا ارزش داره. برای اطلاعات بيشتر درباره مجله تن تن اينجا رو ببينين (خودم هم برای اين قطعه از اينجا و همچنين کتاب Tintin the Complete Companion استفاده کردم.)

1:58 PM || ||

Friday, September 26, 2003

خوب, اینم از معذرت خواهی کاپوچینو. نمیخوام این موضوع رو کش بدم ولی این آخرین مطلب رو هم درباره این موضوع مینویسم و دیگه میذارمش کنار و میچسبم به تن تن.
اول اینکه باید بگم به طور کامل از این معذرت خواهی راضی نیستم - در عین حالی که از جهاتی, همین هم قابل تقدیره.بیشتر طوری وانمود کردند که انگار آرش یادش رفته بود لینک ها رو بزاره که اصلا همچین چیزی نبوده و فقط به خاطر اینکه مطالب رو عینا از اینجا (و سایت تن تن در ایران) کپی کرده بوده این کار رو نکرده. تو ایمیلش به من هم نوشته که مسلما من اطلاعاتم رو درباره تن تن از روی تحقیق و خوندن سایت های دیگه به دست آوردم و ادعایی نکردم که همه اینا از خودمه. خوب مسلمه که هر اطلاعاتی از تحقیق به دست میاد ولی این دلیل نمیشه که منبع تحقیقاتت رو ننویسی. تازه هیچ جا موقع مقاله نویسی نوشته های منبع رو عینا کپی نمیکنند. به علاوه, شما اگه هدفت آشنا کردن مردم با تن تن بود مسلما بایستی این وبلاگ و وبسایت تن تن در ایران که تنها منابع فارسی تن تن هستند رو معرفی میکردی تا مردم باهاشون آشنا بشن. پس تنها دلیل اسم نبردن از این وبلاگ همون کپی کردن مطالب از اینجا و ترس از آبرویزی بوده و نه فراموشی یا "بی دقتی".

پس چیزی که من میخواستم این بود که خود آرش به طور علنی معذرت خواهی کنه (میدونم تو کامنت های اون مقاله این کار رو کرده, ولی واقعا, چند نفر کامنت های بقیه رو اونم بعد از چندین روز میخونن؟ اگه همون کامنت ها رو بخونین میبینین که حتی بعد از معذرت خواهیش مردم هنوز کامنت گذاشتن و ازش به خاطر مقاله عالیش و اطلاعات جامع اش تشکر کردن!).

نکته بعدی اینکه موارد 5 و 8 (عکس ها) که تو اون لیست ذکر شده از طریق جستجو در گوگل پیدا شده عکس هایی است که من قبلا تو این وبلاگ پست کرده بودم (1 2) و مطمعنم که آرش اونا رو اولین بار همینجا دیده. پس اضافه کردن اونها به لیست بیشتر برای اینه که لیست رو طولانی کنه و این شبهه رو ایجاد کنه که برای این مقاله تحقیق جامعی صورت گرفته - که من فکر نمیکنم اینطوری باشه. من ادعا میکنم که تقریبا همه اون مقاله از اینجا و سایت تن تن در ایران گرفته شده و تحقیق آنچنانی صورت نگرفته. اون وبسایت فرانسوی تن تن مدت هاست که کار نمیکنه (بیشتر از 5-6 ماه) بنابر این نمیتونسته مرجع باشه (اگر هم بود حتما آرش از mirror اون سایت مطلع بود و اون رو لیست میکرد).

آخرین نکته ای که میخوام بگم اینه که -اونایی که منو میشناسن هم میدونن- هیچکی بیشتر از من از دیدن هر چیزی که در مورد تن تن باشه ذوق نمیکنه - مخصوصا به فارسی. به خصوص اینکه منابع فارسی تن تن خیلی کمه. بر عکس همه که هر چی بزرگتر میشن تن تن جذابیت کمتری براشون داره و بیشتر یه خاطره خوب دوران بچگی هست, من هر چی بزرگتر شدم بیشتر مجذوب تن تن و مخصوصا هرژه شدم و واقعا در نبوغ هرژه شکی ندارم. چند سال پیش که حمید رضا صدر تو مجله فیلم یه مطلب راجع به تن تن نوشت انقدر ذوق کردم که با بدبختی آدرس آقای صدر رو پیدا کردم و تا مدت ها با هم نامه نگاری داشتیم و راجع به تن تن بحث میکردیم. پس هیچی منو به اندازه خوندن یه مقاله درباره تن تن خوشحال نمیکنه. ولی اینکه یه نفر بیاد و یه سری مطلب رو از اینور اونور بدزده و تو مجله پر طرفداری به اسم خودش چاپ کنه و بعدش این همه مورد ستایش قرار بگیره - در صورتی که به وضوح علاقه اش به تن تن خیلی بیشتر از اطلاعاتشه - خیلی برای من ناخوشاینده. اگر آقای خاکپور با من قبل از نوشتن این مقاله تماس میگرفت با کمال میل اطلاعاتم رو در اختیار ایشون قرار میدادم . در نوشتن این مقاله بهشون کمک میکردم و مسلما قطعه خیلی بهتری هم از آب در میومد و اشتباهات کمتری هم داشت (اشتباهاتی که بعضا خودم اینجا کرده بودم و آرش اونا رو عینا کپی کرده!)

در هر حال, دیگه این بحث رو ادامه نمیدم و شروع میکنم به نوشتن مطالب جدید در باره تن تن که اتفاقا خیلی مطالعات جدید هم داشتم و چیزای جالب زیادی هست که دوست دارم اونا رو بنویسم. امیدوارم که دوستدارای واقعی تن تن اینجا رو بشناسن چون به نظرم این وبلاگ مدت زیادیه که مورد بی مهری (چقدر از این کلمه بدم میاد! ولی چاره ای نیست) قرار گرفته و اونهایی که میتونستن نخواستند خیلی اینجا رو به بقیه بشناسونن. به هر حال, هدف من فقط به وجود آوردن یه منبع خوب اطلاعاتی درباره تن تن هست برای تن تن دوست ها که مشخصا تعدادشون هم کم نیست. همونطور هم که گفتم این وبلاگ بعد از مدتی تعطیلی دوباره فعال شده و ایندفعه (بر خلاف قبل) به طور اختصاصی درباره تن تن خواهد بود.

7:20 PM || ||

Wednesday, September 24, 2003

آخرین تحولات :
همونطور که فوری حدس زدم, بقیه قسمت های اون مقاله (قسمت هاییش که از اینجا کپی نشده) از وبسایت دوست خوبم , تن تن در ایران, گرفته شده - باز هم بدون ذکر منبع. این سایت اولین و فکر کنم تنها سایت فارسی اختصاصی تن تن هست.
به هر حال نویسنده و سردبیرا با ایمیل و همچنین در کامنت های (!!!) اون مقاله معذرت خواهی کردن. البته نویسنده (آرش خاکپور) هنوز ادعا کرده که گزارشش رو فقط با "ذهنیتی" که از وبلاگ من داشته نوشته. ظاهرا نوشته های من رو حفظ کرده بوده!
هنوز منتظر معذرت خواهی درست و حسابی (نه فقط در کامنتی که کس زیادی نمیخونه) در همون سطح exposure ای که به مقاله دادن هستم. البته Pinkfloydish گفته تو شماره بعد یه همچین کاری میکنن و واقعا باید ازش تشکر کنم که خیلی درباره این موضوع زحمت کشیده.
امیدوارم بعد از این یه تحولی - هر چند کوچیک - توی ذهنیت اونایی که تو ایران هستند نسبت به Plagiarism ایجاد بشه. اینجا که انقدر روش تاکیید میشه که اگه مثلا تو یه گزارشی تو دانشگاه کوچکترین موردی از این قبیل ببینند بدون هیچ تعارف فوری از دانشگاه بیرونت میکنند. حتی برنامه هایی هست مخصوص یافتن اینگونه موارد که دیگه اکثر استادها ازش استفاده میکنند که ببینند طرف تو گزارشش از این کارا کرده یا نه. خلاصه دیگه انقدر تو فرهنگشون جا افتاده که هیچکی (حتی دانشجوهای ایرانی!) جرات نمیکنه بدون ذکر ماخذ تو گزارشهای درست و حسابی چیزی از جایی بنویسه.
تازه: یاد یه جریانی افتادم که پارسال تو دانشگاه SFU رخ داد و تو ونکوور خیلی سر و صدا کرد. 44 تا از دانشجوهاشون رو به جرم plagiarism توبیخ کردند (اکثرشونو برای مدت های متفاوت - معمولا یک سال - اخراج کردند.) یادمه که شنیدم یه سریشون هم ایرونی بودند ... ولی مطمعن نیستم, اگه اطلاع بیشتر دارین بدم نمیاد بدونم جریان دقیقا چی بود. بعد از این ماجرا بود که اون وبسایتTurnitin.com حتی تو UBC هم مورد استفاده قرار گرفت.

1:56 PM || ||

Tuesday, September 23, 2003

لینک به مطالبی از آرشیوم که عینا تو اون گزارش اومده:

1
2
3
4
5
6
7
8-9-10-11 (Scroll down)
12


بازم هست؟ آره فکر کنم ولی یه سری از صفحه های آرشیوم کار نمیکنه ...
توضیح: صفحه آرشیوم کاملا قاط زده. فعلا یه صفحه خارجی درست کردم که میتونین به آرشیوم دسترسی داشته باشید.

9:32 PM || ||


مجله کاپوچینو (مثلا) یک گزارش درباره تن تن داره تو این شمارش. اول که دیدم کلی حال کردم ولی بعد که شروع کردم به خوندن احساس کردم خودم اونو نوشتم !!! نویسنده (اگه بهش بشه گفت نویسنده) این مقاله قسمت های زیادی از وبلاگ من رو عینا کپی کرده اونجا ... الان انقدر عصبانی هستم که واقعا حوصله ندارم دقیقا به اون پست هایی که از آرشیوم کپی کرده لینک بدم (ولی فردا که عصبانیتم کم شه حتما این کار رو میکنم) ... به هر حال طرف هیچ جا از این وبلاگ اسم نبرده ... با اینکه copyright notice نذاشته بودم اینجا ولی فکر میکردم مجله مثلا حرفه ای مثل کاپوجینو انقدر شعور داشته باشه که ذکر ماخذ کنه ... به هر حال ... براشون ایمیل فرستادم ... شاید واقعا به جز نویسنده (!!!) گزارش بقیه شون نمیدونستن .. به هر حال منتظرم ببینم چی کار میکنن ... اگه به زودی عذر خواهی نکنند حتما اینو پی گیری میکنم ... تازه میفهمم plagiarism عجب کار کثیفیه ! حتی لوگوی من رو هم (با تغییرات ناچیز) برداشتن گذاشتن بالای گزارششون! (توضیح: البته در مورد لوگو چیزی نمیتونم بگم چون خودم هم از یه عکس تو وبسایت مغازه تن تن اونو بازسازی کردم ... ولی به هر حال شباهت اون مقاله به وبلاگم رو بیشتر - و من رو در وحله اول عصبانی تر - میکنه!)

8:59 PM || ||

Friday, September 19, 2003

همونطور که میبینین این وبلاگ دوباره فعال شده. فرقش اینه که ایندفعه فقط و فقط درباره تن تن خواهد بود و نه هیچ چیز دیگری ... خاطرات و مسایل شخصی دیگه جایی اینجا ندارند. دلیل فعال شدن اینجا هم فقط به خاطر تعداد بازدیدکنندگانی بود که از سراسر دنیا - حتی وقتی اینجا تعطیل بود - هر روز میومدن اینجا

9:47 AM || ||

Thursday, September 18, 2003

معبد تن تن در تورنتو:
کسایی که تو تورنتو دنبال خرت و پرت (مخصوصا پوستر) های تن تن هستند یه مغازه هست تو خیابون Yonge چند تا چهار راه پایین تر از Eglington به اسم Dessinee Art Gallery که فکر کنم از هر مغازه دیگه ای تو تورنتو وسایل تن تن بیشتر داشته باشه.
از همه بهتر تعداد و تنوع پوستر هاشون است و پوستر هایی که من تا حالا هیچ جا حتی تو اینترنت هم ندیدم رو اینجا دارن.
فقط مثل هر مغازه تن تن دیگه ای قیمت ها سرسام آور هست. پوستر ها اکثرا 90 دلار بدون قاب و 250 تا 600 دلار با قاب هستند (که خیلی از اونها رو تو وبسایت تن تن میشه به قیمت 20 دلار خرید). وسایل دیگه اش هم همگی 40-50% گرونتر از قیمت وبسایت رسمی تن تن هستند. بنابراین با اینکه اگه از رو وبسایت خرید کنید پول پستش به کانادا زیاد میشه (نزدیک 50 دلار آمریکایی!!!) ولی باز هم فکر کنم به صرفه تر دربیاد. در هر حال برای تن تن دوست ها سر زدن به این مغازه خالی از لطف نیست.

8:20 PM || ||

Tuesday, September 16, 2003

I wish I was in New Zealand !

7:49 PM || ||

Thursday, September 04, 2003

On the Trail of Tintin in Switzerland
یه مقاله نه چندان جالب درباره جاهای واقعی که تن تن در سویس سر زده بود (مثل هتلی که تن تن اینا تو ماجرای تورنسل اقامت داشتن)
در ضمن تن تن بازهای مایه دار تهرانی اگه دنبال یه مجسمه با حال تن تن هستند یه سر برن مغازه "صنایع دستی آفریقا" تو تقاطع میرداماد و شریعتی ... یه مجسمه عالی تن تن اونجا هست (اگه هنوز باشه) ... اکیدا توصیه میشه که فقط مایه دار ها برن.

12:13 PM || ||

Thursday, August 28, 2003

هومممممممم

1:03 PM || ||

Friday, May 09, 2003

فعلا يه مدت نميتونم بنويسم

4:23 PM || ||

Sunday, May 04, 2003

يه اتفاق خيلى مسخره افتاده كه اعصابم رو شديدا خورد كرده. اين يكى از بهترين سايت هاى تن تن بود كه اصلا معدن اطلاعات با ارزش بود كه هيچ جا نميشد پيدا كرد، مخصوصا بخش فرانسويش كه اصلا اطلاعات عجيب غريب و خدايى درباره تن تن داشت. حتى از سايت رسمى تن تن هم بهتر بود. ظاهرا از انتشارات مولينسار كه تمامى حقوق چيزاى مربوط به تن تن رو داره با مسوول اين سايت تماس گرفتن و گفتن كه بايد سايتتو ببندى به خاطر كپى رايت و اين چيزا!!! حالا تا اونجايى كه يادمه يارو بدبخت اصلا هيچ پولى هم از اين سايت در نمياورد و هيچى نميفروخت و فقط اطلاعات ميداد ... حركت خيلى مسخره ايه و قانون هايى كه مولينسارى ها گذاشتن خنده داره!! مثلا ميگن هيچ سايتى حق نداره هيچ عكس Modify شده از تن تن رو تو سايتش بذاره ... يعنى مثلا من حق ندارم اين گرافيك بالاى صفحه يا اون كنارى رو بزارم اينجا چونكه دستكاريشون كردم و اونى نيست كه تو خود كتاب تن تن بود.
خلاصه با اين وضع بعيد نيست سراغ وبلاگ من هم بيان و مجبورم كنن كه اينجا رو ببندم ... كارى كه اصلا دوست ندارم بكنم ... فعلا كه خبرى نشده ولى اگه چيزى شد بهتون ميگم.

1:56 AM || ||

Thursday, May 01, 2003

اين كتابه كه دارم ميخونم عكس هاى خيلى خيلى باحالى درباره تن تن داره كه حيفم مياد بهتون نشون ندم، از طرف ديگه كتاب بزرگيه و اگه بخوام اسكن كنم عكس ها رو بايد كتاب رو كج و كوله كنم و يه جورايى داغون ميشه ...!!Oh the dilemma!

4:03 PM || ||


چرا هميشه يه لنگه جوراب اضافه مياد؟

4:00 PM || ||

Wednesday, April 30, 2003

ميدونستين دوپون ها تو شماره اول تن تن اسم نداشتن؟ شماره داشتن، يكى شون بود X-33 و يكى شون هم X-33A !!!! اين البته تو نسخه سياه و سفيدشه كه تو اون روزنامه چاپ ميشد ... اولين حضورشون هم تو سيگارهاى فرعون، يعنى چهارمين داستان تن تن بوده و از اون به بعد تقريبا تو همه داستان ها يه نقشى داشتن (به جز تبت و پرواز شماره 714 (

9:22 PM || ||


حوصله هيچكارى رو ندارم.
امروز يه ساعت تن تن خيلى خيلى توپ ديدم كه بدجورى چشممو گرفته ... ولى خيلى گرونه

9:10 PM || ||

Tuesday, April 29, 2003

خورشيد خانوم چرا سفيد شده؟

12:14 PM || ||


راستشو بخواين هيچوقت از اين بازى هاى ژاپنى يا كارتون هاشون با اون نقاشى هاى عجق وجقشون خوشم نميومد ... ولى اين بازى Final Fantasy واقعا شاهكاره ... يعنى يكى دو هفته است كه تو كفش هستم ... بازيش رو هم ندارم ولى گرافيكاشو كه رو اينترنت نگاه ميكنم باور نكردنيه ... سازنده اش شركت Squaresoft هست تو ژاپن كه تا حالا 10 سرى از اين بازى رو ساخته ... تو رو خدا اينو نگاه كنين و بگين زيبا نيست ... شاهكاره واقعا ....
بقيه اش هم اينجاست

3:33 AM || ||


اينو تو اون كتابه نخوندم ... خودم يادم اومد ... يعنى اون تو هم حتما نوشته ولى هنوز به اونجاش نرسيدم. هرژه موقع جنگ جهانى كه آلمانا بلژيك رو گرفتن تو بلژيك موند و تو يه روزنامه اى زير نظر آلمان ها هنوز كار ميكرد ... براى همين هم بعد از جنگ خيلى ها ازش بدشون ميومد و ميگفتند كه خيانت كرده و با نازى ها سازش كرده ... من كه خوشحالم اينكارو كرد ... اگر نه بيخودى زندگيشو ريسك ميكرد و چيزى از تن تن به صورت امروز باقى نميموند ... به جز سه چهار تا داستان سياه و سفيد (بعد از جنگ بود كه هرژه شروع به رنگى كردن داستانها كرد)

3:29 AM || ||

Monday, April 28, 2003

شرمنده اخلاق دانشجويى (!!!) همه كسايى كه اين چند روز اومدن و نتونستم آپديت كنم ... راستش بيشترش خونه نبودم، وقتى هم بودم اصلا دست و دلم نميرفت كه بيام چيزى بنويسم، ولى شروع كردم به خوندن اون كتابى كه گفتم درباره تن تن دارم و چيزاى جالبشو ميام اينجا مينويسم ...
زندگى فعلا خيلى تخميه !!!!!! (شرمنده ... )

5:26 AM || ||

Thursday, April 24, 2003

خوب ... مهندس شدم، حالا چى؟
چرا خوشحال نيستم؟

11:02 PM || ||

Wednesday, April 23, 2003

تيم هاكي مون هم برد و حسابي همه رو روسفيد كرد .. حيف كه انقدر درس داشتم نتونستم بازيشون رو ببينم ... ولي دمشون گرم ... ايشالا امسال ديگه تا آخر راه ميرن...

5:21 PM || ||


الان از جلسه امتحان ميام .... از همه زودتر تموم كردم ... 45 دقيقه مونده بود هنوز ... يه دور دوره كردم ولي ديگه اصلا حوصله نداشتم .. یعنی حوصله داشتم ولی مجبور بودم زود تموم کنم تا بتونم تقلب ها رو به گراناز برسونم. كلا بد نبود و فكر كنم به خير گذشت ... اين دو روز ولي جهنم بود ... 6 روز وقت داشتم براش بخونم ولي همه اش الافي كردم و همه اش موند براي روز آخر ... الان تو computer lab دانشكده هستم ... فكر كنم آخرين باري باشه كه ميام اينجا و تو اين كامپيوتر ها log in ميكنم ... يادش بخير چه شبايي كه اينجا تا صبح رو پروژه هاي مختلف كار نكرديم ... چقدر آدم مىتونه تو يه computer lab خاطره داشته باشه!!! خيلي خنده داره ... فردا آخرين امتحانم رو هم ميدم و بعدش تموم ....

5:20 PM || ||

Monday, April 21, 2003

همه يه لحظه هايى تو زندگى دارن كه بهشون افتخار ميكنن ... مال من لحظه اى كه تو هيلتون ابوظبى كنسرت پيانو داشتم و آخرش مردم موقع تشويق همه برام پاشدن وجيغ مىكشيدن و سوت ميزدن سفير آرژانتين كه جزو تماشاچى ها بود (و خودش موزيسين خوبى هم بود) داد ميزد BRAVO ... يعنى اون لحظه داشتم پرواز ميكردم ... ولى متاسفانه همون يه بار بيشتر تكرار نشد .... نميدونم چرا بعد از نزديك 10 سال پيانو رو گذاشتم كنار ... بيشتر به خاطر اينكه فكر ميكردم پيانيست خوبى نميشم!!! يعنى هميشه انتظار داشتم بهتر باشم ، بدون اينكه خيلى زحمت بكشم ... اميدوارم كه بتونم به زودى دوباره پيانو زدن رو شروع كنم ...

9:19 PM || ||


....3
من ميرم بخوابم ... اميدوارم فردا كه ميام اينجا يكى دو تا كامنت در مورد اون مطلب پايينى ببينم ... چاكس

3:56 AM || ||


. زرتشت عزيز مثينكه داره يه خونه تكونى ميكنه ... بىصبرانه منتظر ديدن وبسايت جديدش هستم ... مطمعنم كه مث هميشه شاهكار خواهد بود. عجب آدم با استعداديه اين زرتشت

12:35 AM || ||

Saturday, April 19, 2003

مثينكه كمپانى lipton تو ژاپن يه promotion تن تن گذاشته و جايزه خرت و پرت هاى تن تن ميده ... خوش به حال ژاپنى ها و زنده باد ليپتون!

3:48 PM || ||


اينم تن تن عزيز تو ژاپن:

3:46 PM || ||


ديگه الافى بسه ...

3:02 PM || ||


...5

3:02 PM || ||


"I can say, and I am responsible for what I am saying, that they have
started to commit suicide under the walls of Baghdad. We
will encourage them to commit more suicides quickly."

1:55 AM || ||


Our initial assessment is that they will all die

- MSS [ex] Iraqi information minister

1:54 AM || ||

Friday, April 18, 2003

تقريبا غير ممكنه كه آدم چند سال تو اين مملكت زندگى كنه و بالاخره از هاكى خوشش نياد. حتى اگه مث من از مخالفان سرسختش بوده باشه. مخصوصا چونكه به جز بسكتبال و بيس بال و فوتبال آمريكايى و گلف ورزش ديگه اى زياد تو تلويزيون نشون نميدن ... و از اونجايى كه آدم بايد بالاخره بايد براى يه ورزشى شوق و هيجان داشته باشه ... هاكى انتخاب ميشه (چون شهر ما ديگه تو NBA تيم بسكتبال نداره خيلى برام هيجان انگيز نيست ، ولى تيم هاكى خوبى تو NHL داريم ). پس اينجاست كه بايد گفت Go Canucks!

10:59 PM || ||


... 6

4:56 AM || ||


وبسايت يكى از ابر جوادها ى موسيقى ايران ... اون "گوشى" رو فكر كنم خودش با ماوس تو MS Paint نوشته!!

.. (البته اينو بگم يكى دو تا آهنگ شاهكار قبل از انقلاب براى اين و اون درست كرده و در اونش حرفى نيست ... ولى با توجه به آشغال هاى پياپى كه بعدش درست كرده و خونده معلومه كه اون يكى دو تا هم اتفاقى بوده ... يا شايد هم دهه هفتاد بوده و زيادى High بوده و فقط وقتى شنگوله ميتونه خوب آهنگ بنويسه! ... خلاصه شرمنده طرفداراش، نظر شخصيمه ... شخص تن تن )

جديد: .واى اينو الان كشف كردم. اينجا رو ببينين: سانيه!!!! بيسواد هم تشريف دارن!!

2:31 AM || ||


... 7

2:16 AM || ||


millions of peaches, peaches for me
millions of peaches, peaches for free

2:16 AM || ||


ميدونستين تو سال 99 پارلمان فرانسه سر اينكه آيا تن تن چپى است يا راستى بحث داشتن؟

12:51 AM || ||

Thursday, April 17, 2003

اگه Brad Pitt و تن تن يكى بودن (چى ميشد!!!)



منبع:
TV Hebdo

7:59 PM || ||


خوب سلام. سنگ سوم لعنتي هم برداشته شد. الان خونه يكي از دوستام هستم و خيلي ديره. واسه امنحان بعدي يه هفته وقت دارم. خدا رو شكر. فردا يه حركت semi قوي تن تني ممكنه داشته باشيم. پس فعلا ... بريم با كاپيتان يه گشتي تو باغ بزنيم يه كم از صداي كاستافيوره در امان باشيم.

4:44 AM || ||

Wednesday, April 16, 2003

اگه عراقى بودم تا حالا از خجالت آب شده بودم رفته بودم تو زمين. با اين وحشى بازىهايى كه عراقى ها دارن در ميارن ديگه براى خودشون هيچ آبرويى باقى نذاشتن.

11:21 AM || ||


...8

10:40 AM || ||


اين اصطلاح ((تن تن باز)) رو خودم يكى دوبار استفاده كردم .. براى كسى كه طرفدار سرسخت تن تنه ... ولى يه جورايى خيلى خوشم نمياد . كلاس تن تن رو مياره پايين، آدم ياد بچه باز، يا خانوم باز، يا كفتر باز ميافته ... كسى پيشنهاد بهترى نداره؟

2:46 AM || ||


يه ويديو از خواننده جديد فيروزه ، من كه خوشم اومد. اصولا كسايى كه آهنگاى جوادى نميخونن به نظر من قابل احترام هستند چون ريسك بزرگى ميكنن و با اينكه ميدونن به احتمال زياد خيلى بين ايرونى ها (به طور عام) محبوب نميشن ولى ميرن سراغ چيزى كه دوست دارن. ويديوش هم با اينكه خيلى ساده است ولى به نظرم خيلى حرفه اى و خوش ساخته. از ويديوهاى عقب مونده كوجى كه 1000000 بار بهتره ... با اون slow motion هاش و Fade in/out هاش و بكگراند هاى دزدى و جوادى كامپيوترى ... آدم وقتى استعداد نداره نداره ديگه ... اگه نه بعد از اين همه ويديو ساختن يه چيزى ياد ميگرفت تا حالا.

2:02 AM || ||


شيوا جان اين ماسك آرامش هم بد سخته ها ...

1:18 AM || ||

Tuesday, April 15, 2003

بعد از سنگ سوم تن تن جون ميگيره ... فعلا كه تن تن بد بخت داره تو مولينسار خر ميزنه ... كاستافيوره بىشعور هم باز خودشو اومده تلپ كرده اينجا و با اون صداى نكره اش نميذاره ما درسمونو بخونيم ... غلط نكنم به كاپيتان نظر داره هى مياد اينجا.

12:58 PM || ||


... سنگ سوم فردا برداشته ميشه

12:57 PM || ||


...9

12:57 PM || ||

Monday, April 14, 2003

... سنگ دوم فردا برداشته ميشه

10:52 AM || ||


... 10

10:52 AM || ||

Sunday, April 13, 2003

اينم از آرشيو كاپيتانه ... مردم از خنده ...
................................................
- بفرماييد شعری که براتون می خونم به چه چيزی اشاره داره‌ : درديست غير مردن کانرا دوا نباشد.
- ...
- ده ثانيه ديگه فرصت داريد.
- ام... ايدز ؟
- خير. سؤال چيز ديگری است. بله، اجاره بفرماييد... بله، از اتاق فرمان اشاره می کنند که می پذيريم. بيست امتياز به شما تعلق می گيره. تشويق بفرماييد.
....................................................

.... بذار ببينم ... آيا شما هم به همون چيزى كه من فكر كردم بامزه است دارين ميخندين يا اينكه من زيادى منحرفم؟

8:52 PM || ||


اين كاپيتان هادوك شاهكاره. از وقتى وبلاگشو ميخونم ولى چيزى درباره تن تن ننوشته بود براى همين كنجكاو شدم ببينم پس چرا اين اسمو انتخاب كرده و رفتم يه خورده آرشيوشو خوندم (يكى نيست بگه احمق برو به جاى اين كارا براى امتحان پايان ترم فردات درس بخون ... به خدا الان ميرم) ... خلاصه اون اولا چيزاى بامزه اى راجع به تن تن مينوشت .. مثل اين ... يادم باشه بعد از امتحانا همه آرشيوشو بخونم.
-------------------------
درررررررررررررررررينگ، درررررررررررررررررينگ، درررررررررررررررررينگ


- الو ؟
- پروفسور تورنسل از کنفرانس بين المللی ماشين دائمی پشت خط هستن.
- الو، خانم...
- سلام هادوک، من تورنسل هستم. چطوری پيرمرد؟ راستش بين دو تا سمينار داشتم رو اينترنت گردش می کردم. شرط می بندم اسم اينترنت به گوشت نخورده. مهم نيست. اختراع تلويزيون رنگی من که يادته، ايده اصلی همونه. بگذريم. داشتم گردش می کردم که به يه صفحه ای بر خوردم به اسم کاپيتان هادوک و نمی دونم چی چی. داری گوش می دی ؟
- تو هنوز نمی فهمی که وقتی اونجا صبحه، اينجا نصفه شبه ؟
- نه مثل شمع نيست. آره می گفتم. يه يارويی شروع کرده با اسم و مشخصات تو رو اينترنت يادداشتهای شخصی می نويسه.
- اون خود منم، کله پوک.
- بالتوک نه، هادوک. يعنی دقيقا اسم خودت. من چند بار چک کردم که مطمئن بشم. ها، دوک.
- خاک بر سرم.
- می دونم شوکه شدی. هر کسی بود تعجب می کرد. به هر صورت می خواستم تو اين قضيه رو بدونی. چون بالاخره طرف داره با اسم تو می نويسه، نه من. يه وقت ديدی برات درد سر ساز شد. شايد هم قصد کلاشی داشته باشه. خلاصه حواستو جمع کن.
- مرده شورتو ببرن.
- اوه، حرفشم نزن. قابلی نداشت. هر کی بود اين کارو می کرد. يعنی می خوام بگم وظيفه ام بود. من بايد برم به سخنرانی بعدی برسم. فعلا خداحافظ.
- ...


8:04 PM || ||


... مث لحظه بيرون اومدن از حموم تو يه تابستون گرم ...

7:48 PM || ||


از آدمايى كه همه اش هم هى ميان غلط هاى بقيه رو بگيرن اصلا خوشم نمياد و خيلى كار بيخوديه ... ولى گاهى موقع ها آدم جلوى خودشو نميتونه بگيره به خدا

5:42 PM || ||


آخ چقدر ضايه است آدم معلم يه زبون خارجى باشه ... وبلاگشم همه اش فارسى بنويسه ... بعد يه بار بياد يه كلمه از اون زبون خارجى يه جا به كار ببره تو وبلاگش و ميون حرفاش و كاملا غلط باشه ... آخ خدا ... آخرشه !

5:40 PM || ||


فردا سنگ اول برداشته ميشه ...

5:18 PM || ||


...11

3:26 AM || ||

Saturday, April 12, 2003

ليست فحش هاى كاپيتان هادوك به انگليسى. خداييش فارسيش چقدر بامزه تر بود.

بابا ديگه دارم همه چى رو رو ميكنم! بسه، بقيه اش براى بعدا ...

3:56 AM || ||


يادتونه نوشته بودم اون اوايل بعد از هر ماجراى تن تن تو بلژيك كلى برنامه راه ميانداختن كه مثلا تن تن از سفر برگشته؟ و كلى مردم ميرفتن استقبالش؟ عكساشو الان پيدا كردم:



اين مثلا تن تنه!












3:52 AM || ||


از يه چيز وبلاگ كه خيلى خوشم مياد اينه كه لازم نيست از لحاظ بصرى (!!) خيلى شاهكار باشه تا مردم خوششون بياد. يعنى ميتونه خيلى خيلى ساده باشه ولى خيلى هم پرطرفدار باشه ... مث خيلى از وبلاگاى ايرونى ... البته اگه خوشگل موشگل هم باشه خوب چه بهتر ... ولى لازم نيست...

3:34 AM || ||


شمارش معكوس آغاز ميشه ... 12

3:16 AM || ||

Friday, April 11, 2003

از Analog, CMOS IC Design متنفرم ... غلط بكنم ديگه تا آخر عمرم برم طرفش.
يه درس Economics هم داريم ما ... كه اينو هم دانشجو هاى برق بايد بردارن هم مكانيك و هم فلزات، كلاسش و معلمش و همه چيزش هم يكيه ... حالا امتحان مال فلزاتى ها دو هقته بعد از بقيه است. من و دو تا از همكلاسى ها هم چون برنامه امتحانى مون مزخرفه و 4 تا پست سر هم داريم رفتيم به استاد اين درس گفتيم بذاره ما با اوم فلزاتى ها امتحان بديم. حالا براى اون يارو هيچ فرقى نميكنه ها ... ولى بىشعور نمىذاره. از اون حرفاى مسخره كه استاد ها مىزنن، ميگه اگه شما رو بذارم همه رو بايد بذارم وگرنه انصاف نيست. بابا جون هيچكى به جز ما كه همچين درخواستى نكرده ... معلومه اونا مشكل ندارن ديگه ... خلاصه خيلى عوضيه، اگه شما معلم هستين توروخدا به شاگرداتون رحم كنين يه ذره.

10:48 PM || ||


يه جورايى دارم براى امتحانام شديدا وقت كم ميارم ... اصلا طبق برنامه پيش نرفته درس خوندنم ... خلاصه اوضاع خيلى خيلى خرابه ...

2:18 PM || ||

Thursday, April 10, 2003

لوچ لوموند ويسكى مورد علاقه كاپيتان هادوك بود. جالب اينجاست كه بدونين اين يه مارك الكى نيست و واقعا همچين ويسكى وجود داره.اينم درباره شون

7:58 PM || ||


به نظر من بامزه ترين صحنه هاى تن تن اون كابوس هايى بود كه خودش و بفيه شخصيت ها گاهى ميديدن!! واقعا بامزه ان. اون يكى رو يادتونه كه كاپيتان هادوك با اين يارو بطرى باز كن ها افتاده به جون يه شيشه ويسكى و ميخواد بازش كنه و چوب پنبه اش كله تن تنه؟
البته راستشو بخواين بچه كه بودم از بيشتر اون صحنه هاى كابوس ميترسيدم! ولى الان به نظرم خيلى بامزن. همونطور كه قبلا گفتم البته خود هرژه هم در يه مرحله اى از زندگيش خيلى كابوس زياد ميديد و خيلى از كابوس هاى تن تن يه جورايى در واقع كابوس هاى خودش بودن.

3:31 AM || ||


لوچ لوموند ... اگه گفتين چى بود؟

3:27 AM || ||


اينو حتما همه ديدن ... من كه تازه كشفش كردم ... interconnect-iranian.com
پره از گروههاى آلترناتيو ايرونى ... جالبه خيلى

3:24 AM || ||


آقا اجاززززززززززه؟

3:22 AM || ||

Wednesday, April 09, 2003

اونايى كه تازه اومدن اگه آرشيو رو چك كنن يه سرى مطلب جالب درباره تن تن اون اولا نوشتم ... فعلا اونا رو بخونين تا امتحانام تموم شه و يه حركت تن تنى قوى داشته باشيم ...
ميخوام اون سورپريزى كه گفتم رو بالاخره رو كنم ... ترجمه Tintin in the Land of the Soviet به فارسى و گذاشتن اون آنلاين براى استفاده ملت تن تن باز ... پس منتظر باشيد (عجب سورپريزى شد!)

2:32 PM || ||


اگه دير حركت كنى، دير هم ميرسى... مث من شاسگول كه الان اينجا نشستم و بايد ده دقيقه ديگه دانشگاه باشم...

2:29 PM || ||

Tuesday, April 08, 2003

چرا نميتونى نصفشو الان بخورى بقيه شو بذارى يه كم دير تر بخورى؟ حتما همه شو همين الان بايد تموم كنى؟ خيار شور!

10:20 PM || ||


خورشيد خانوم هم حسابى شرمنده كرده و به ما لينك داده! البته يه جورايى خودم بهش ايميل كردم و پيشنهاد تبادل لينك دادم - حالا انگار اون پنج شيش تا ويزيتى كه از سايت من بهش ميرسه خيلى براش تاثير ميذاره!
ولى براى من كه تازه شروع كردم تاثير زيادى داره. پس خيلى خيلى ممنون خورشيد خانوم :)

8:54 PM || ||


Hoder gofte bood weblog e englisi benevisin man ham goftam dast be kaar sham. Intori englisi zabaanaan e aziz ham mitoonan az khoondan e in weblog lezzat bebarand

3:19 AM || ||

Monday, April 07, 2003

58 صفحه .... 4 صفحه بيشتر مينوشتم ميشد يه تن تن !

11:11 PM || ||

Sunday, April 06, 2003

تن تن هيج وقت آدم بامزه اى نبود. يه جورايى حتى ميشه گفت اگه به خاطر ماجراجويى اش نبود خيلى هم آدم خسته كننده و Boring اى بود. ولى بازم همه دوستش داريم. شايد چون باهاش بزرگ شديم. دوستاى قديمى اگه هم خيلى باحال نباشن به هر حال دوست قديمى هستن و دوستشون داريم. كاپيتان هادوك ولى از اون طرف خدددداااى نمك بود! Sense of humor توپ. اونه كه هميشه مارو مىخندونه ... بدون اون تن تن ... چطورى بگم؟ ... خيلى فرق ميكرد.

2:47 PM || ||


Daylight Savings Time لعنتى ... يه ساعت از زندگيمو از دست دادم ... اونم تو اين شرايط. خيلى جالبه ها ... قراره ساعت 2 بشه ولى يهو ميشه 3 ! يه ساعت همينطورى الكى ميره رو هوا ... يعنى اگه ميخواستى ساعت 1:59 بخوابى فرقش با اينكه 3:01 بخوابى 2 دقيقه بود!!

6:03 AM || ||


موسيقى كدوم فيلم رو شما از همه بيشتر تاثير گذاشته؟ من ميگم مال Papillon و il postino .

1:47 AM || ||


اى بابا، لعنتى مثينكه درست شد.

1:43 AM || ||


اين كامنت Enetation مثينكه يه بلايى سرش اومده ... سايتشون كار نميكنه و كارى كرده بود كه اصلا وبلاگ لود نميشد ... فعلا ورداشتمش ... كسى هم كه چيزى نمينوشت anyway !

1:32 AM || ||

Saturday, April 05, 2003

آقاى گوگولى؟ ... خيلى دوست دارم ... به خدا همه تو تهران ميميرن برات ... بس كه نانازى ... شرمنده ميكنين، منم شما رو دوست دارم ... نه به خدا راست ميگما؟ اصلا الان نميدونين چقدر خوشحالم دارم باهاتون صحبت ميكنم، باورم نميشه، هميشه آرزوم بوده ... قربون شما، لطف دارين ... قربونتون برم آقاى گوگولى ، ايشالا خودم فداتون بشم ... آقاى گوگولى؟ لطفا گوشى رو نگه دارين خاله ى عموى عمه ناتنى همسايه مونم اينجاست ميخواد باهاتون ضحبت كنه ... باشه عزيزم حتما ... سلام آقاى گوگولى .......... (تكرار)

6:11 PM || ||


الو ؟ ... بقرماييد ... الو؟صدامو دارين؟ ... بله عزيرم بفرماييد ... الو؟ الو؟ ممد بيا مثينكه گرفت. الو؟ ... جونم ما صداتونو داريم، خواهش ميكنم بفرماييد، به گوشيم .... الو؟ آقاى توكلى؟ ... بله جونم بفرماييد .... آقاى توكلى؟ الو؟ ...

تا حالا كسى تفنگ تلفنى اختراع كرده؟ به خدا بعضى وقتا خيلى به درد ميخوره ...

6:01 PM || ||


all those moments will be lost in time ... like tears in the rain
- Blade Runner, Vangelis playing in the background

12:16 AM || ||

Friday, April 04, 2003

اگه يه گزارش 40 صفحه اى رو ظرف 2 روز بنويسم ركورد مكورد نميشكنم؟

11:42 PM || ||


اين سايت IRMTV رو حتما ديدين... اگه نه يه سر برين ببينين ... يه ويديوى باحال داره از يك Rapper ايرونى به اسم امير ... انصافا هم rap نسبتا خوب ميخونه هم ويديوش باحاله (در مقايسه با استانداردهاى ويديو هاى ايرونى كه هنوز كه هنوزه در دهه هشتاد و تكنيكاى اون موقع درجا داريم ميزنيم. خلاصه Bombs Over Saddam رو حتما نگاه كنين.

2:43 AM || ||

Wednesday, April 02, 2003

ميدونستين كه تن تن در كنگو نسخه انگليسيش خيلى كميابه ؟ چون انگليسى ها به دليل اونچه نمادهاى نژادپرستى ميگفتن اين كتاب رو چاپ نكردند. خداييش هم خيلى چيزاى نژادپرستونه توش داره و سياه پوست هارو احمق جلوه داده. البته اين جزو اولين كتابهاى هرژه بود و هنوز خيلى جوان و بىتجربه بود. به نظر من احمقانه ترين داستان تن تن همينه ... خيلى بچگونه است ... بعدا بيشتر در اينباره مينويسم.

11:58 PM || ||


هدر هم خوب همه رو *** كرد! ممكنه جوكش لوس بوده ولى فلسفه جوك april fool's همينه كه همه رو خر كنى و باور كنن. من يكى كه باور كردم پس Hats off to hoder . امروز سر كار هم يه دروغ سيزده شاهكار ديدم... دوست دختر همكارم براش ايميل زده بود و نوشته بود كه جايى كه من كار ميكنم يه نفر بيمارى SARS گرفته (همون كه تازگى ها از چين شروع شده و داره اپيدمى ميشه و كانادا هم زياد شده) و خلاصه گفته اند كه بايد 2 هفته تو خونه قرنطينه بشى. خلاصه امشب اگه ميخواى بياى خونه و با من باشى تو هم بايستى دو هفته تو خونه با من قرنطينه باشى و بيرون نميتونى برى. يارو بدبخت هم كپ كرده بود و واقعا باورش شده بود ... بيچاره ... خلاصه خيلى باحال بود.

3:32 AM || ||

Tuesday, April 01, 2003

هدر هم كه به طرز مرموزى مثينكه وبلاگ نويسى رو گذاشته كنار. اگه خودش توضيح نده فكر كنم بساط Conspiracy Theory داغ بشه.

1:26 AM || ||

Monday, March 31, 2003

يه جورايى دارم ديگه از اين همه بحث درباره جنگ حالم به هم ميخوره ... هر جا ميرى حرف جنگه ... من خودم شديدا مخالف هستم ولى معمولا ترجيح ميدم وارد اينجور بحث ها با كسى نشم ... ولى خيلى اعصابم خورد ميشه از كسايى كه طرفدار جنگ هستند و اينور دنيا نشستن نظر ميدن و شادى ميكنن. فقط ميخوام بدونم اگه الان رو سر اونا بمب مينداختن چى ميگفتن ؟
?seriously, what would you say if your ass was being bombed now?

2:34 AM || ||

Sunday, March 30, 2003

..why'd you have to go and make things so complicated .... ?

10:20 PM || ||

Saturday, March 29, 2003

يه لوگوى كوچولو درست كرديم اگه كسى هوس كرد به ما لينك بده! اون گوشه است.

5:04 AM || ||

Friday, March 28, 2003

كدوم داستان تن تن رو از همه بيشتر دوست دارين؟

1:06 AM || ||


يه آمارگيرى مربوط به ميزان محبوبيت تن تن در آمريكاى جنوبى (مثينكه به طور كلى 41% از مردم تن تن رو ميشناسن ... درسته؟ )

12:39 AM || ||


اون اولا كه تن تن به صورت هفتگى تو اون روزنامه كه قبلا گفتم چاپ ميشد، بعد از هر ماجرا كلى تو بلژيك برنامه راه مىانداختند. مثلا بعد از تن تن در شوروى، يه مراسمى تدارك ديدند و به مردم گفتند كه تن تن فلان روز داره از شوروى برمىگرده و هر كى دوست داره تن تن رو ببينه بياد ايستگاه قطار. يه هنرپيشه اى رو هم پيدا ميكردن و مثل تن تن درستش ميكردن و در روز موعود مياوردنش ايستگاه و مردم خيلى زيادى هم براى استقبال و ديدن تن تن ميومدن ، به خصوص بچه ها كه ميخواستند قهرمانشون رو ببينند.

12:35 AM || ||

Thursday, March 27, 2003

It doesn't matter what I say
So long as I sing with inflection
That makes you feel that I'll convey
Some inner truth of vast reflection

- Hook, Blues Traveler

11:11 PM || ||


تن تن هم ميخوابه ...

11:00 PM || ||


راستش اتفاق خاصى نيفتاده و چيز جالبى هم نديدم كه بيام اينجا بنويسم ... پس فعلا همگى بريم تن تن بخونيم!

1:10 PM || ||

Wednesday, March 26, 2003

بازم سر كار و بيكاري!! مشكل من اينه كه كارايي كه بهم ميدن رو زيادي سريع انجام ميدم ... براي همين از 4-5 ساعتي كه سر كار هستم هميشه 2-3 ساعتش بيكار هستم و كاري ديگه ندارم. مگه آدم چند بار هم ميتونه بره اينجا و اينجا و اينجا رو ببينه؟يا اون چند تا وبلاگي كه هميشه ميخوني رو بخونه؟ بعدش چي؟

2:41 PM || ||

Tuesday, March 25, 2003

از سوسك متنفرى؟ پس چرا خاله سوسكه رو دوست دارى؟

8:11 PM || ||


hehe, Guess what? اشتباه نميكردم!

8:08 PM || ||


در مورد اون مطلبى كه گفتم من هيچ دخترى رو نميشناسم كه از تن تن خوشش بياد مثينكه بعضى ها شاكى شدند !! عرضم به حضور شما كه اصلا قصد جسارت نداشتم و دختران هيچ چيزشون هم كم نيست! فقط گفتم كه من شخصا دختر تن تن باز نديدم! و حالا خيلى خوشحالم كه دارم ميبينم. .

2:13 AM || ||


اون پسره "چنگ" رو يادتونه تو "گل آبى"؟ چينيه...؟ ميدونستين كه اون يه شخصيت واقعى بوده و صميمىترين دوست هرژه بوده؟ يه آدم چينى كه بيشتر اطلاعات هرژه رو وقتى كه داشت "گل آبى" رو مينوشت در اختيارش گذاشت و واقعا چشم و گوششو در رابطه با چين و مسايل سياسىاش باز كرد. ميشه گفت نقش خيلى مهمى تو رشد تن تن داشت چون "گل آبى" اولين داستان جدى و مهم تن تن بود (تا قبلش داستانهاى تن تن خيلى خام ئ بچگونه بود ... نگاه كنين به "تن تن در شوروى" يا "تن تن در كنگو"). خلاصه اين آقاى بهترين دوست هرژه برميگرده چينستان و يه هو غيبش ميزنه ... براى ساليان سال ... هرژه هم كه سخت ميخواسته از اوضاع دوستش با خبر بشه و اونو دوباره ببينه تصميم ميگيره داستان "تن تن در تبت" رو بنويسه (كه خيلى ها عقيده دارن برجسته ترين اثر هرژه هستش) كه در اون تن تن خواب ميبينه "چنگ" تو يه حادثه هواپيمايى سقوط كرده و ميره تبت دنبالش.
هرژه اميدوار بود كه با توجه به محبوبيتى كه تن تن تو دنيا داره "چنگ‌‌‌" واقعى اين داستان رو بخونه و به هرژه اطلاع بده كه كجا هست. همين اتفاق هم ميفته و اين دو دوست بعد از ساليان سال دوباره همديگه رو ملاقات ميكنن (كه بازم ميگن با توجه به اينكه جفتشون تو اين همه سال كلى تغيير كرده بودن اون ديدار به خوبى چيزى كه هرژه آرزو داشت نبود ... ولى باز هم خيلى به هرژه كمك كرد چون در اون زمان دچار مشكلات روحى زيادى بود و دايم كابوس ميديد... درست مثل كابوس هاى خود تن تن كه در واقع نمودى از احساسات خود هرژه بود...)

2:08 AM || ||


مشكلى كه من دارم اينه كه تو Internet Explorer هر وقت ميام چيزى بنويسم و پست كنم .. اگه بيشتر از دو سه پاراگراف باشه پست نميكنه و Page Not Found ميده. ولى با Netscape اينطورى نيست و مطلب هاى طولانى هم پست ميشه ولى مثينكه يونيكد رو خوب ساپورت نميكنه و براى همين وقتى يه چيزى مينويسم بعدش كه ميخوام Edit كنم نميتونم و همه چيز رو يونيكدى ميبينم ... كسى اين مشكل رو داره؟ راه حل...؟

1:44 AM || ||

Monday, March 24, 2003

خيلى خودم خوشم نمياد! ستون سمت راستى زيادى جا گرفته، ولى الان حوصله ندارم باهاش ور برم! اگه خيلى ضايه شده بگين همون قبلى رو دوباره بذارم.

11:50 PM || ||


اين بهتره يا همون قبليه؟

11:42 PM || ||


يه دستكارى جديد تو تمپليت كردم ... اميدوارم كه زيادى خرابكارى نكرده باشم !

11:33 PM || ||

Sunday, March 23, 2003

هدر يه مصاحبه كوچيك كرده با شاهرخ ، عضو گروه منحا شده "اوهام".
من يكى از طرفدارهاى سرسخت اوهام بودم و از همون اوايل كاراشونو دنبال ميكردم. به نظر من هيچكى مثل اونا نتونسته اشعار فارسى رو به اين خوبى رو موزيك راك بنشونه.
وقتى شنيدم شهرام و شاهرخ اومدن ونكوور (چند ماه پيش) خيلى خوشحال شدم. مخصوصا اينكه از مدت ها قبلش باهاشون تماس گرفته بودم و بهشون پيشنهاد كمك براى اجراى كنسرت داده بودم از طرف انجمن ايرانى داتشگاه UBC . خلاصه وقتى اومدن باهاشون تماس گرفتم و يه روز اومدن دانشگاه (به همراه زرتشت ... خداى گرافيك) و رفتيم و يه سرى از سالنهاى دانشگاه رو كه براى كنسرت مناسب بودن رو ديديم و اونا هم خيلى خوششون اومد و واقعا جدى به نظر ميرسيدن و حتى در باره تاريخ كنسرتشون هم صحبت كرديم. خلاصه قرار شد من از مسسول اون سالن وقت بگيرم كه بريم يه روز رسما بشينيم و باهاش صحبت كنيم. تو يه تماس كه با شهرام داشتم گفت كه هنوز مشغول تمرين و كار روى سىدىشون هستن و احتمالا كنسرت ممكنه به تعويق بيفته ... و يه هو بعد از يكى دو هفته شنيدم كه شهرام جمع كرده و برگشته ايران ... خيلى تعجب كردم مخصوصا چونكه خيلى از سختى ها و مشكلات كار تو ايران صحبت ميكرد.
به هر حال به نظرم خيلى حيفه كه گروه با اين خوبى از هم پاشيد ... شايد تا سالها همچين استعداد هايى دوباره دور هم جمع نشن. واقعا اميدوارم كه دوباره برگردن و بتونن كه فعاليت كنن.

7:42 PM || ||


اينم وبسايت انجمن ايرانى دانشگاهمون ...

7:28 PM || ||

Saturday, March 22, 2003

اين "به نظر من" راستى در واقع يعنى "به نظر شما" !!

10:45 PM || ||


تا چند وقت پيشا يادمه هيچكى تو ايران درباره تن تن حرف نميزد. منظورم مثلا تو روزنامه ها و اين چيزاست. انگار كه صحبت كردن درباره اش جرم بود. يادمه يكى از اولين كسايى كه سكوت رو شكست "حميدرضا صدر" تو مجله فيلم بود. اونم مثينكه از طرفداراى سرسخت تن تن بود و يادمه تا چند وقت بعدش با هم مكاتبه داشتيم، درباره تن تن و عشق ما به اون.
خوشبختانه بعدش كم كم دوباره تا حدى سكوت شكسته شد. تلويزيون كه قرار بود كارتونشو بذاره (آيا هيچوقت گذاشت؟) و دو سال پيش يه روزنامه نوجوانان شروع كرد به چاپ يكى از داستانهاى تن تن (اسم روزنامه رو يادم نمياد ... گردون ؟... شما يادتونه؟) . و بالاخره هم كه شروع به تجديد چاپ كتابهاش كردن. آيا كسى اين كتاباى جديدو خونده؟ چطورن؟ من هنوز نديدمشون ... ولى مثينكه ويسكى هاى كاپيتان هادوك رو كردن نوشابه ... واقعا چقدر حيف ...

10:44 PM || ||


يه جا يادم مياد خوندم كه "ميلو" اسم يه دخترى بود كه هرژه زمان بچگىهاش ميشناخته ... حالا چى شده كه اسمشو گذاشته رو سگ تن تن مطمعن نيستم، ....

10:38 PM || ||

Thursday, March 20, 2003

عيد همه كسايى كه حوصله جشن گرفتن رو دارن مبارك !

9:52 PM || ||

Wednesday, March 19, 2003

اينم يه سايت بامزه كه ظاهرا "فرشته" هاي زرتشتي رو نشون ميده. از درستي يا نادرستيش هيچي نميدونم (جالبه كه ما ايرونيا چقدر راجع به دين زرتشتي بي اطلاعيم) ولي به نظرم جالب اومد.

2:00 PM || ||


اينم مغازه رسمى آنلاين لوازم تن تن. فكر كنم براى اونايى كه اروپا هستن بيشتر صرف كنه ... حداقل پول پست كمتر ميدن.

4:45 AM || ||


يه وبسايت كه همه جور وسايل تن تن براى فروش رو داره. از لباس و كراوات گرفته تا ظرف و ظروف و شكلات!! مال يه شركتى است تو كانادا. من يه تقويم جيبى ازشون خريدم و نسبتا به موقع و سريع رسيد و مشكلى نداشتم باهاشون. ولى بيشتر لوازمشون زيادى گرونه!

4:41 AM || ||


Berkeley, I hate you

2:40 AM || ||


... نرفتم

1:57 AM || ||

Tuesday, March 18, 2003

به به ... بابا it's working like a charm .... بقرمايين تو قربان بفرمايين ... خوش اومدين ... صفا آوردين ... .... خوب حالا چى؟ پذيرايى ؟ اى بابا فكر اينجا شو نكرده بودم ... حالا شما لطف كنين تشريف داشته باشيد ..... اه ه ه... كجا قربان ؟ برگردين تو رو خدا ... به خدا الان ميرم يه چيزى ميگيرم .... نرو عزيز ... نرو .... هق هق هق ... :*(

12:48 AM || ||


بذار ببينيم اگه به احسان لينك بديم همونطور كه خودش ميگه لينك ما هم تو صفحه اش ميفته يا نه ؟ شايد اينشكلى به مقاصد پليدمون برسيم!

12:38 AM || ||

Monday, March 17, 2003

اگه سريع برى چراغ سبز ميمونه...

1:39 AM || ||

Sunday, March 16, 2003

يه صفحه بامزه از "سرزمين طلاى سرخ" ... واقعا كه دوپونها چفدر خر هستند! سراب كه حرف نميزنه !!! تيكه آخر ميلو هم خداست!

3:41 PM || ||


3:36 PM || ||


به نظر من خيلى جالبه كه هيچكدوم از دخترا با تن تن حال نميكنن! من كه يه دختر هم نديدم كه تن تن خونده باشه ... البته با توجه به اينكه تن تن شديدا پسرونه است و شخصيت دختر هم نداره ميشه دركشون كرد ... ولى حتى يه نفر ؟

3:31 PM || ||

Saturday, March 15, 2003

راستى من جونم به لبم اومد تا آخر سر تونستم سرى تن تن هاى فارسى گيرم بياد. بچه كه بودم كه كتاباى تن تن رو با كلى منت خريدن از بچه همسايه قرض ميكردم ... بزرگتر كه شدم به هر درى كه زدم تن تن هاشو بهم بفروشه فايده نداشت ... تا اينكه يكى از دوستام كه مدت ها بود بهش غر ميزدم كه تن تن هاشو به من بفروشه و قبول نميكرد يه هو نميدونم چى شد كه خودش اومد و پيشنهاد فروش تن تن هاشو داد ... خيلى هم ارزون!! البته سري اش كامل نيست و يكى دو تا از داستانهاش نيست ...

9:57 PM || ||


خجالتم خوب چيزيه ... كجاش خوبه؟

9:47 PM || ||


بازم ميگم تن تن عجب شانسى آورد ... هرژه خيلى زرنگ تر از اين بود كه گرفتارش كنه ... با اين همه معروفيش ولى چطور دخترا دنبالش نبودن؟

5:16 PM || ||

Friday, March 14, 2003

اين كامنت كذايى رو فكر كنم برش دارم بهتر باشه ... زيادى داره رو سفيدم ميكنه (يعنى ميكنين!!)

1:01 AM || ||


تازه يه جورايى به فكرم افتاد. ميدترم فردا آخرين ميدترمى هست كه تو عمرم مينويسم!! يعنى در مقطع ليسانس حد اقل!! نميدونم خوشحال بايد باشم يا ناراحت!
ديگه بعد از اين ميمونه 4-5 تا امتحان پايان ترم و ديگه ... تمام اينا تبديل ميشن به خاطره!

1:00 AM || ||

Thursday, March 13, 2003

پرسپوليس و استقلال هم كه جفتشون گند زدن.

3:53 AM || ||


Rice is good when you're hungry and you want to have two thousand of something

- quote from comedian on the Late Show - March 13

3:41 AM || ||

Wednesday, March 12, 2003

دلم براى تن تن هاى فارسيم خيلى تنگ شده. چند ساله كه نديدمشون. هنوز ايران هستن.

4:37 AM || ||


نميدونم چرا هر دفعه از يه آهنگ خوشم مياد اونو 24 ساعته و تا خرخره انقدر گوش ميدم تا ديگه حالم ازش به هم بخوره!! هيچ وقت هم ياد نميگيرم و هميشه همين اشتباه رو ميكنم. براى همينه تقريبا آهنگ مورد علاقه اى ندارم !!

2:13 AM || ||


امروز بالاخره و بعد از سالها جستجو نسخه انگليسى كتاب Tintin in the Land of Soviets رو پيدا كردم و خريدم. البته همونطور كه قبلا گفته بودم چند وقت پيش اين كتاب رو به طور كامل از رو يه سايت اينترنتى داونلود كرده بودم ... ولى خوب اينطورى يه حس ديگه اى داره!! البته مسلما چاپ جديدش است و خيلى چيز با ارزشى نيست (از نظر مالى). چاپ اول اين كتاب فقط 500 نسخه بوده و براى همين نسخه اصلى اين كتاب از ناياب ترين كتابهاست.

2:11 AM || ||

Tuesday, March 11, 2003

اسم اصلى هرژه ژرژ رمى Georges Remi بود. ميگن هرژه (كه نام مستعارى بود كه خودش براى خودش درست كرده بود) حروف اول اسم آخر( R) و اول( G) هستش ... يعنى RG كه اگه با لهجه جينگول فرانسوى تلفظ كنى ميشه Herge يا هرژه.

4:08 AM || ||


راستى اگه طرفدار تن تن هستيد (كه لابد هستيد ... اگه نه اينجا نبوديد!) حتما اين سايت ايرونى راجع به تن تن رو ديديد! سايت خوبيه و اولين سايتى ايرانى بود (و هست ؟) كه درباره تن تن است. بيشتر مطالبش البته ترجمه يه سرى مطلب انگليسى هست كه رو سايت هاى ديگه هستش ... ولى دستشون واقعا درد نكنه ... وقتش بود.

4:03 AM || ||


دو سه روز عجيب غريبى بود ... ترجيح ميدم اتفاقايى كه افتاد جايى ثبت نشه! پس ميريم سر تن تن.
همونطور كه گفتم هرژه اول كارش رو تو يه روزنامه شروع كرد و تن تن به صورت هفته اى يك صفحه چاپ ميشد. هرژه هم براى اينكه داستان رو پر هيجان كنه و خواننده ها رو براى هفته آينده آماده كنه هر دفعه (يعنى هر صفحه) سعى ميكرد تن تن رو تو يه شرايط وخيم و خطرناكى قرار بده ... جالب اينجاست كه خيلى وقت ها حتى به فكر اينكه حالا چطورى تن تن رو از اين اوضاع نجات بده هم نبود ... و در عرض اون يك هفته يا شب آخر تو سر خودش ميزد تا يه راه حلى براى نجات تن تن پيدا كنه!

2:35 AM || ||

Monday, March 10, 2003

... و تن تن هميشه پيروز ميشه .

4:22 AM || ||

Saturday, March 08, 2003

(From Tintin and the Picaros)

This is after Captain Haddock got hit on the head -- so he's not himself.
Tintin: Look, Captain
Captain: Who's captain here, you or me
Tintin: You, of course; you're Captain Haddock
Captain: How ridiculous!... What's my first name, then
Tintin: Archibald, isn't it
Captain: Even worse!... What's your's
Tintin:My name's Tintin
Captain: Grotesque!!

10:17 PM || ||


هميشه آرزو ميكردم زمانيكه هرژه زنده بود و داستانهاى تن تن در ميومد زنده بودم. چه هيجانى داشته وقتى يه داستان جديد در ميومده!!! آيا كسى ميدونه كه تو ايران ... داستانها همزمان با اروپا چاپ ميشد يا نه؟ اگه نه با چقدر تاخيير ؟

10:13 PM || ||


من دو تا ميبينم يا اينكه اون تبليغ بالاى صفحه دو تا شده ؟ يكيش از اونم بالاتره!!!! بلاگ اسپات و بلاگ اسپاط !!!
توضيح : اه ه ه ... به خدا تا ما اينو نوشتيم و پست كرديم يكى شد دوباره. از صبح تا حالا دو تا Banner اون بالا بود!

10:11 PM || ||

Thursday, March 06, 2003

اگه شما هم يه تن تن فارسى با نقاشى هاى ابتدايى دارين يا ديديد خواهش ميكنم يه كامنت بذارين يا ايميل كنين برام. رنگى هم بود در ضمن (در حالى كه نسخه اصليش كه موجود هست رنگى نيست! لابد خودشون رنگ كردن.
حالا بعد از سالها نسخه انگليسى تن تن در شوروى رو تو سايت سگال پيدا كردم و شروع كردم به ترجمه كردنش به فارسى. اگه قد بده تو اين عمر تمومش كنم حتما يه جايى ميذارمش كه ملت داونلود كنند.
توضيح. متاسفانه سايت سگال ديگه ظاهرا اين رو از قسمت داونلودش برداشته.

10:08 PM || ||


يه چيز ديگه درباره تن تن در شوروى كه ميخواستم بگم نسخه فارسى اونه. راستشو بخواين حدود 12-13 سال پيش يادمه خونه يكى از دوستا بودم تو ايران و اون يه كتاب تن تن داشت با نقاشى هاى خيلى خيلى بچگونه! من هم كه خيلى كوچيك بودم فورى گفتم كه بابا اين تن تن واقعى نيست و الكيه. چند سال پيش كه درباره تن تن در شوروى خوندم يه هو يادم افتاد كه اِه ه ه ، نكنه اون تن تنى كه من اون موقع ديدم به فارسى همون تن تن در شوروى باشه. به جز خونه دوستم هيچ جاى ديگه هم تو ايران اون كتاب رو نديدم و اگر واقعا همون تن تن در شوروى باشه حدس ميزنم شديدا نايابه. چند سال پيش از دوستم دوباره پرسيدم كه آيا هنوز اونو داره يا نه. از قضا مثلا يه ماه قبلش همه تن تن هاشو فروخته بود! انفدر يه جاييم سوخت!

10:03 PM || ||


يه بيوگرافى بامزه درباره تن تن .
راستى به نظر شما تن تن چند سالشه؟

9:58 PM || ||


اولين ماجراى تن تن "تن تن در سرزمين شوراها" بود. اين كتاب كه هيچوقت بازسازى نشد و حتى به دست آوردم نسخه انگليسيش هم خيلى مشكله در ضميمه كودكان روزنامه شديدا كاتوليك Le petit vingtieme هفته اى يك روز (5شنبه ها) و يك صفحه چاپ ميشد. محبوبيتش طورى بود كه از همون روزاى اول ، در روزهايى كه داستان تن تن چاپ ميشد تيراژ روزنامه چندين برابر ميشد!! البته اين ضعيف ترين داستان تن تن هم هست. بيشتر داستان توسط سردبير روزنامه كه يك كشيك دوآتشه و سخت مخالف با كمونيسم بود به هرژه ديكته ميشد. يه منبع ديگه كه هرژه براى اين كتاب استفاده ميكرد كتاب Moscou sans voiles بود كه اونم شديدا ضد شوروى و يكطرفه بود. بنابراين طبيعيه كه اين داستان پر از تبليغ منفى و پروپاگاندا بر عليه شوروى هستش.


9:57 PM || ||


خوب چطوره برگرديم سراغ تن تن ؟ خيلى دارم پراكنده مينويسم! مىخواستم از اولين داستان تن تن شروع كنم و همينطورى درباره همه داستانهاش مطالب جانبى كه خيلى ها نميدونن رو بنويسم. ولى ميخوام دوباره كتابهايى كه خونده بودم رو مطالعه كنم كه اطلاعات غلط ننويسم. ولى وقت ندارم الان كه دوباره كتابها رو بخونم. براى همين فعلا همينطور پراكنده مينويسم.

9:57 PM || ||


سلام دوستان. امتحان امروز يه چيزى تو مايه هاى فاجعه بود! فكر كنم بد ترين امتحانى بود كه تو اين 4 سال دانشگاه نوشتم! خدا به داد برسه. الان داشتم وبلاگرستم رو نگاه ميكردم. به يه قطعه موزيك شاهكار لينك داده بود. ظاهرا يه آهنگ انقلابى شيلى بوده كه ورژن فارسى اش رو هم ساختن ولى زياد پخش نشده. يه ورژن پيانوش هست كه فوقالعاده است.اينجا بشنويد. بايد يه خورده صبر كنيد و خودش لود ميشه. براى فارسىاش هم ميتونين به وبلاگ رستم سر بزنيد.

9:29 PM || ||

Wednesday, March 05, 2003

فردا ميدترم!!!!!!!!! وااىىىى. فردا يه سرى مطلب درباره تن تن مينويسم ولى.

9:12 PM || ||


دوستان سلام. همين الان از سانس آخر فيلم The Life of David Gale اومدم. بد نبود ولى به دلايلى كه بعدا ميگم خيلى خوشم نيومد. فردا صبح بايد كله سحر پاشم و كلى هم درس دارم. براى همين با عرض شرمندگى امشب چيزى نمينويسم.

4:08 AM || ||

Tuesday, March 04, 2003

بيخود رفتم اونور طرف محل كارم و يه يارو كه خودش اينجا رييس نيست ولي از من دانشجوي فلك زده بالاتره يه سري كار بهم داد! البته خرحمالي نيست خوشبختانه. يه سري گرافيك ميخواد براش درست كنم. حالا منتظرم مسوول شبكه password من رو reset كنه كه بتونم لاگ اين كنم به كامپيوتر خودم. راستي تازه فهميدم كه اين دو هفته اي كه نبودم يه دانشجوي ديگه هم استخدام كردن كه روزايي كه كار ميكنه از كامپيوتر من استفاده ميكنه!!! خوشم نيومد!

12:33 PM || ||


عجب علاف شديم به خدا. بعد از دو هفته خير سرمون اومديم سر كار...مثلا زود هم اومديم كه رييس خوشحال بشه. حالا از رييس كه خبري نيست كه هيچ... كامپيوتر سر كار رو هم عوض كردن و password ام رو هم ديگه قبول نميكنه و نميتونم لاگ اين كنم!! البته كامپيوتر هاي ديگه هم اينجا هست كه لاگ اين نميخواد (مث همين اين كه دارم اينا رو باهاش مينويسم). ولي يه جورايي حالگيريه وقتي مياي سر كار و هيچ كاري نداري و بايد علافي كني. البته به محض اينكه خانم رييس تشريف بيارن يه خروار كار حواله بنده خواهند كرد!

11:43 AM || ||


صفحاتى از كتابهاى اصلى هرژه (قبل از بازسازى):
گوش شكسته
تن تن در كنگو
تن تن در كنگو بعد از بازسازى

4:07 AM || ||


براى همين هم هست كه تو تمام عمرش هرژه فقط 23 داستان كامل رو خلق كرد. چون مقدار زيادى از وقتش صرف بازسازى و دوباره كشيدن تن تن هايى بود كه سالخا پيش يه بار كشيده بود. اگر اون كار رو نميكرد بدون شك امروز تعداد داستانهاى تن تن خيلى بيشتر از 23 تا مىبود.
يه چيز جالب هم اينه كه اگر دقت كرده باشين نقاشى "گل آبى" يه مقدار بچگانه است و با بقيه داستانهاى تن تن فرق داره. دليلش هم اينه كه اين داستان مال موفعى بود كه نقاشى هرژه همچين يه لنگ در هوا بود! يعنى نه هنوز اونقدر پخته شده بود و نه به ضايعى قبل بود. براى همين هرژه اين داستان رو هيچوقت بازسازى نكرد چون به نظرش كيفيتش اونقدر خوب بود كه ارزش زحمت بازكشى اش رو نداشت. تنها كارى كه كرد رنگ كردن ورژن اصليش كه سياه و سفيد بود، بود!

4:03 AM || ||


همونطور كه قبلا گفتم هرژه از اول خداى نقاشى نبود. اتفاقا خيلى هم ابتدايى و نپخته ميكشيد. مثلا به اين فريم از تن تن در كنگو نگاه كنيد. پس چطوره كه همه كتابهاى تن تنى كه تا حالا خوندين (از جمله تن تن در كنگو) همه نقاشيشون عالى بوده و هيچ كدوم اينطورى نبوده؟ دليلش اينه كه هرژه، بعد از اينكه نقاشيش كاملا پيشرفت كرد تصميم گرفت كه برگرده و دوباره تمام داستانهاى تن تنى رو كه در اوايل كارش كشيده بوده و از نقاشيشون راضى نبوده رو از اول بكشه. و همه تن تن هايى كه تو بازار وجود داره (و همه تن تن هايى كه به فارسى چاپ شده) نسخه بازسازى شده آنها هستش. وگرنه تمام تن تن هاى قبل از "گل آبى" همه همينطور نقاشى بچگونه داشتن.

3:53 AM || ||

Monday, March 03, 2003

واقعا دم همه مترجمهاى يونيورسال گرم. نميدونم الان زنده هستند يا نه ولى كارشون خيلى درست بود. بدون شك اگه به خاطر ترجمه عالى اونا نبود تن تن تو ايران انقدر طرفدار پيدا نميكرد. اوج كارشون به نظر من (به غير از فحش هاى كاپيتان هادوك) تو "ستاره اسرار آميز" بود. جايى كه تن تن رو اون شهاب عجيب غريب از مرگ نجات پيدا ميكنه و از خوشحالى و در حال قر دادن شروع ميكنه به خوندن : "امشب شب مهتابه ، حبيبم رو ميخوام

3:27 AM || ||


خدا ترين ناشر تن تن در ايران، همونطور كه ميدونين، انتشارات يونيورسال بود. فكر كنم تنها ناشر "رسمى" تن تن در ايران هم بوده باشه (اول كتابهاى خارجى تن تن رو كه نگاه كنيد جلوى نام ايران فقط يونيورسال رو نوشته). ولى يكى دو تا ناشر ديگه هم بودن كه اسمشون يادم نيست (فكر كنم ونوس بود يكيش) كه كيفيتشون خيلى پايين تر بود. هم از نظر صحافى (فورى پاره پوره ميشدن) هم كيفيت رنگها و چاپ و هم ترجمه. ....!!"

3:27 AM || ||

Sunday, March 02, 2003

خوب مشكل كانتر حل شد. تو كد Nedstat يه پارامترى هست كه به صورت ديفالت صفر هست . يه همچين چيزيه:

nedstatbasic("XXXXXXXXXXXXXXXXXX", 0);

كه به جاى اون اكس ها شماره مربوط به account شما است. حالا اگه اون صفر رو به يك تغيير بدين مشكلتون حل ميشه. مال ما رو كه حل كرد.

8:48 PM || ||


يه جورايى بعد از اين تغييراتى كه براى كامنت ها اعمال كردم ديگه counter لود نميشه! بازم كمك!!!!!!!!

8:30 PM || ||


خوب يه سيستم عقب مونده كامنت گذاشتن راه انداختم كه فعلا كامنت هاى فارسى رو خوب ساپورت نميكنه، با يه كم دستكارى تو كدش ميدونم كه ميشه درستش كرد، ولى كمى تا قسنتى بلد نيستم هنوز! دارم از سرويس enetation استفاده ميكنم. اگه شما هم از همين سرويس استفاده ميكنين و تونستين فارسيش كنين خيلى حال ميدين اگه يه كمك كوچولويى به ما بكنيد. چاكس.

8:06 PM || ||


ببينيم اين كامنت لامصب راه ميافته يا نه.

7:54 PM || ||


حيف كه تن تن هيچ وقت ايران نرفت. فقط تو "پرواز شماره 714 " يه جا تو فرودگاه هرژه از تهران اسم ميبره. فكرشو بكنين اگه ايران ميومد چى ميشد. خدددددااااااااااااا!! جالبه كه بدونين آستريكس هم حتى يه سفر كوچيك به ايران داشته! تو داستان "آستريكس و قاليچه پرنده" وقتى كه قاليچه پرنده آستريكس اينا در ايران سقوط ميكنه، اونا به دنبال يه قاليچه ايرونى ميگردن، ولى چون پول ندارن بهشون فرش نميدن، در همين حال ايرونى ها مورد حملهُ (يادم نيست كيا) قرار ميگيرن و البته آستريكس و اوبليكس اونا رو نجات ميدن و در نتيجه ايرونىها يه قاليچه بهشون هديه ميدن و براشون جشن ميگيرن و بهشون شتر (!!!) و خاويار ميدن!

3:15 AM || ||

This page is powered by Blogger. Isn't yours?